213 هركه تأمل نكند در جواب
بيشتر آيد سخنش 214 ناصواب
يا سخن آراى چو مردم بهوش
يا بنشين همچو بهايم خموش
(36)
هركه با داناتر از خود 215 مجادله كند 216 تا بدانند كه دانا است بدانند كه نادان است
217 چون درآيد مه از تويى به سخن
گرچه بهدانى 218 اعتراض مكن
(37)
219 هركه با بدان نشيند نيكى نبيند.
220 گر نشيند فرشتهاى با ديو
221 وحشت آموزد و خيانت و 222 ريو
از بدان نيكويى نياموزى
223 نايد از گرگ پوستيندوزى
(38)
224 مردمان را عيب نهانى پيدا مكن كه مر ايشان را رسوا كنى و خود را بىاعتماد.
(39)
هركه علم خواند و عمل نكرد بدان ماند كه 225 گاو راند و تخم نيفشاند.
(40)
226 از تن بيدل، طاعت نيايد و پوست بيمغز، 227 بضاعت را نشايد.
(41)
228 نه هركه در مجادله چست، در معامله درست.
229 بس قامت خوش كه زير 230 چادر باشد
چون باز كنى 231 مادر مادر باشد