صد بروزى كنند در 183 در مردشت
184 لاجرم قيمتش همىبينى
185 مرغك از 186 بيضه برون آيد و روزى 187 طلبد
و 188 آدمى بچه ندارد خبر از عقل و تميز
آنكه ناگاه 189 كسى گشت، به 190 چيزى نرسيد
وين به تمكين و فضيلت 191 بگذشت از همهچيز
192 آبگينه همهجا يابى از آن قدرش نيست
193 لعل دشخوار بدست آيد از آن است عزيز
كارها به صبر برآيد و 194 مستعجل، 195 بسر درآيد.
(34)
196 به چشم خويش ديدم در بيابان
كه 197 آهسته 198 سبق برد از شتابان
199 سمند 200 بادپاى ار 201 تك فروماند
شتربان 202 همچنان آهسته ميراند
(35)
نادان را به از خاموشى نيست، وگر 203 اين مصلحت بدانستى نادان نبودى
204 چون ندارى كمال و فضل آن به
كه زبان در دهان نگه دارى
آدمى را زبان 205 فضيحه كند
206 جوز بيمغز را 207 سبكبارى
208 خرى را ابلهى تعليم ميداد
برو بر، صرف كرده عمر، 209 دايم
حكيمى گفتش: اى نادان چه كوشى
درين سودا بترس از 210 لوم 211 لايم
نياموزد 212 بهايم از تو گفتار
تو خاموشى بياموز از بهايم