نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 598
191 نفور، مشتغل به مال و نعمت، 192 مفتتن جاه و
ثروت، كه سخن نگويند الا بسفاهت و 193 نظر نكنند الا بكراهت. علما را به گدايى
منسوب كنند و فقرا را به بىسروپايى معيوب گردانند. به علت مالى كه دارند و عزّت
جاهى كه پندارند برتر از همه نشينند و خود را بهتر از همه بينند و نه 194 آن در سر دارند
كه سر به كسى بردارند. بىخبر از قول حكما كه گفتهاند: هركه به طاعت از ديگران كم
است و به نعمت بيش، بصورت، توانگر است و بمعنى، درويش.
گر 195 بيهنر به
مال كند كبر بر حكيم
كون 196 خرش شمار و
گر گاو 197 عنبر است
گفتم: مذمّت اينان روا
مدار كه خداوندان كرمند. گفت: 198 غلط گفتى كه بنده درمند چه فايده! چون
ابر
199
آزارند و نميبارند و چشمه آفتابند و بر كس نميتابند. بر مركب استطاعت سوارند و
نميرانند. قدمى بهر خدا ننهند و 200 درمى بى 201 منّ و اذى دهند
مالى بمشقّت فراهم آرند و بخسّت نگه دارند و بحسرت بگذارند.
چنانكه حكيمان گفتهاند: 202 سيم بخيل از
خاك وقتى برآيد كه وى در خاك رود.
به 203 رنج و سعى،
كسى نعمتى به چنگ آرد
دگر كس آيد و بىسعى و
رنج بردارد
204 گفتمش: بر بخل خداوندان نعمت وقوف نيافتهاى الا بعلت گدايى،
وگرنه هركه طمع يكسو نهد، كريم و بخيلش يكى نمايد. 205 محك داند كه زر
چيست و گدا داند كه ممسك كيست. گفتا: به تجربت، آن همىگويم كه متعلقان بر در
بدارند و 206 غليظان شديد برگمارند تا 207 بار عزيزان
ندهند و دست بر سينه صاحب تميزان نهند و گويند كس اينجا در، نيست و راست گفته
باشند.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 598