نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 595
134 مرد درويش كه با رستم فاقه كشيد
بدر مرگ همانا كه
سبكبار آيد
و آنكه در نعمت و آسايش
و آسانى زيست
مردنش زين همه شك نيست
كه دشخوار آيد
بهمهحال، اسيرى كه ز
بندى برهد
بهتر از حال اميرى كه
گرفتار آيد
حكايت (19)
بزرگى را پرسيدم در معنى
اين حديث كه:
135 اعدى عدوّك
نفسك الّتى بين جنبيك 136 گفت: بحكم آنكه هرآن دشمنى را كه با وى احسان
كنى دوست گردد مگر نفس را كه چندانكه 137 مدارا بيش كنى مخالفت زيادت كند.
138 فرشتهخوى شود آدمى به كم خوردن
وگر خورد چو بهايم
بيوفتد چو 139 جماد
مراد هركه برآرى مطيع
امر تو گشت
خلاف 140 نفس كه
فرمان دهد چو يافت 141 مراد
[حكايت (20)] جدال سعدى با مدعى در بيان توانگرى و درويشى
يكى در صورت درويشان نه
بر سيرت ايشان در محفلى ديدم نشسته 142 و شنعتى درپيوسته و دفتر شكايت باز كرده
و ذم توانگران آغاز نهاده و سخن بدينجا رسانيده كه درويش را 143 دست قدرت بسته
است و توانگر را پاى ارادت شكسته.
144 كريمان را بدست اندر، درم نيست
خداوندان نعمت را كرم
نيست
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 595