نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 552
______________________________
(219)-
و
ربّ صديق لا منى فى ودادها
وزن شماره 28.
ترجمه: بسا دوست كه مرا درباره محبت معشوقه سرزنش كرد. مگر او را
نديده است تا عذر مرا روشن و واضح سازد.
(220)-
كاش
آنان كه عيب من جستند ...
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مردف موصول.
(221)-
تا
بجاى ترنج در نظرت
...
اين بيت بقصه زليخا (رحيلا) و يوسف، تلويح دارد كه در قرآن مجيد خلال
سوره يوسف آيه 31 مذكور است:
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ
أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ
قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ
أَيْدِيَهُنَ ترجمه: هنگامى كه زن عزيز، مكر زنان را شنيد از ايشان دعوت كرد و
براى آنان مجلسى ترتيب داد و در اختيار هريك از آنان كاردى نهاد و به يوسف گفت كه
بر ايشان ظاهر شو. چون زنان، يوسف را بديدند وى را در حسن، اعجوبهاى شناختند و
دستهاى خود را بريدند.
(222)- ترنج: معرب آن اترج، يكى از مركبات است
از جنس نارنج.
(223)- تا حقيقت معنى بر صورت دعوى گواه آمدى:
در اين جمله، موازنه و سجع بكار رفته و مراد، ثابت شدن ادعاى زليخا است.
(224)- فَذلِكُنَّ
الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ: قسمتى از آيه 32 از سوره
يوسف ترجمه: زليخا به زنان گفت اين همان كسى است كه مرا درباره او سرزنش ميكرديد.
(225)- احياء: بر وزن اشياء، قبيلهها. جمع
حى.
(226)- خدام: خدمتگزاران، جمع خادم.
(227)- از دريچه چشم مجنون بايستى در جمال
ليلى نظر كردن ...
نظير از وحشى:
به
مجنون گفت روزى عيبجويى
كه
پيدا كن به از ليلى نكويى
كه
ليلى گرچه در چشم تو حورى است
بهر
عضوى ز اعضايش قصورى است
ز
گفت عيبجو مجنون برآشفت
در
آن آشفتگى خندان شد و گفت:
كه
گر بر ديده مجنون نشينى
بغير
از خوبى ليلى نبينى
(228)-
ما
مرّ من ذكر الحمى بمسمعى
وزن شماره 25 با قافيه موصول.
ترجمه: ذكر خاطره آن مرغزار خلوت بگوش من ميگذرد. اگر كبوتران آن
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 552