responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 546

______________________________ (177)- محشر: اسم زمان و اسم مكان و مصدر ميمى است از حشر بمعنى جمع كردن.

روز محشر، روز قيامت است.

حكايت «17» سالى محمد خوارزمشاه رحمه الله، باختا براى مصلحتى صلح اختيار كرد ...

(178)- سلطان محمد خوارزمشاه: فرزند سلطان علاء الدين تكش است. وى از 596 تا 617 بر خوارزم و تركستان و قسمتى از خراسان حكومت كرد و مغلوب مغول شد.

از اشتباهات وى يكى از ميان بردن دولت ختاييان بود و ديگر تسلط دادن به مادر خويش تركان خاتون كه به دستور وى تجار مغولى كشته شدند و هجوم مغول، ايران و همه ممالك اسلامى را دچار ويرانى و بيسامانى كرد. فرزند سلطان محمد، جلال الدين مينكبرنى است كه باوجود هزار و يك جنك در برابر مغول و پيروزيهايى كه نصيب او شد كارى از پيش نبرد.

(179)- كاشغر: نام شهرى است در تركستان چين، فعلا در حدود هفتاد هزار نفر جمعيت دارد و مردم آن مسلمانند. در قديم مردم كاشغر به زيبايى معروف بوده‌اند.

(180)-

معلمت همه شوخى و دلبرى آموخت ...

نظم بر وزن شماره 12 با قافيه مردف به ردف مركب.

دو بيت است از غزلهاى معروف شيخ.

(181)- پرى: پهلوى آن‌kiraP ، موجودى است لطيف و بسيار زيبا از عالم غير مرئى كه با جمال خود آدمى را ميفريبد در اوستا پرى جنس مؤنث «جادو» معرفى گرديده كه از طرف اهريمن گماشته شده تا پيروان مزديسنا را از راه راست منحرف سازد. همچنين پريان در زمره سپاه اهريمن، ضد زمين و آب و گياه و ستوران و آتش در كارند. همانها بشكل ستارگان دنباله‌دار با «تشت» فرشته باران در ستيزند تا وى را از بارندگى بازدارند و زمين را از خشكى ويران سازند (از يادداشتهاى استاد پورداوود).

(182)- مقدمه نحو زمخشرى: مقدمة الادب زمخشرى است كه به زبان خوارزمى نوشته شده. زبان خوارزمى يكى از زبانهاى ايرانى است كه بتازگى چند كتاب از آن بدست آمده. زمخشرى منسوب به زمخشرى يكى از شهرهاى خوارزم است و زمخشرى معروف به ابو القسم محمود بن عمر ملقب به جار اللّه از 497 تا 538 ميزيسته و در لغت و نحو و تفسير، استاد بوده است.

از كتابهاى معروف وى تفسير كشاف و اطواق الذهب و ربيع الابرار و فائق است. او را جار اللّه گويند زيرا در اواخر عمر مجاور خانه خدا شد.

(183)- ضرب زيد عمروا و كان المتعدّى عمروا: ترجمه: زيد عمرو را زد و عمرو تعدى‌كننده و ستمكار بود.

سخن سعدى با اين پسر انتقادى است بر كهنه‌پرستى در استشهادات و آوردن مثالها. اين‌

نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 546
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست