responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 434

217 صيّاد نه هربار شكارى ببرد

باشد كه يكى روز پلنگش بدرد

ديگر صيادان دريغ خوردند و ملامتش كردند، كه چنين صيدى در دامت افتاد و ندانستى نگاه داشتن. گفت: اى برادران، چه توان كردن! مرا روزى نبود و 218 ماهى را همچنان روزى مانده بود. صياد بى‌روزى، در 219 دجله نگيرد و ماهى، بى‌اجل بر خشك نميرد.

حكايت (25)

دست و پا بريده‌اى‌ 220 هزارپايى را بكشت. صاحبدلى بر او بگذشت و گفت:

سبحان اللّه! با هزارپاى كه داشت‌ 221 چون اجلش فرارسيد از بيدست و پايى گريختن نتوانست!

222 چو آيد ز پى دشمن‌ 223 جانستان‌

ببندد اجل پاى اسب دوان‌

در آن دم كه دشمن پياپى رسيد

كمان‌ 224 كيانى نبايد كشيد

حكايت (26)

ابلهى را ديدم‌ 225 سمين، خلعتى‌ 226 ثمين در برو 227 مركبى تازى در زير و 228 قصبى مصرى بر سر. كسى گفت: سعدى چگونه همى‌بينى اين ديباى‌ 229 معلم بر اين حيوان‌ 230 لا يعلم؟ گفتم: خطى زشت است كه به آب زر نبشته است.

قد شابه بالورى حمار

عجلا جسدا له خوار 231 232 233

يك‌ 234 خلقت زيبا به از هزار خلعت ديبا.

به‌ 235 آدمى نتوان گفت ماند اين حيوان‌

مگر 236 دُراعه و دستار و نقش بيرونش‌

نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 434
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست