آوردهاند كه در مصر، 209
اقارب درويش داشت. به بقيّت مال او توانگر شدند و جامههاى كهن به مرگ او بدريدند
و خزّ و 210 دمياطى بريدند. هم در آن هفته يكى را
ديدم از ايشان، بر 211 بادپايى روان و غلامى در پى دوان.
212
وه كه گر مرده بازگرديدى
به
ميان قبيله و پيوند
ردّ
ميراث، سختتر بودى
وارثان
را ز مرگ خويشاوند
به سابقه معرفتى كه ميان ما بود، آستينش گرفتم و گفتم:
213
بخور اى نيكسيرت و 214 سره
مرد
كان
نگونبخت، گرد كرد و نخورد
حكايت (24)
صيّادى ضعيف را ماهى قوى 215 به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت.
ماهى بر او غالب آمد و دام از دستش درربود و برفت.
216
شد غلامى كه آب جوى آرد
آب
جوى آمد و غلام ببرد
دام
هربار ماهى آوردى
ماهى
اين بار رفت و دام ببرد
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 433