نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 326
حكايت (20)
لقمان را گفتند: ادب از كه آموختى؟ گفت:
249 از بىادبان كه هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهيز
كردم.
250
نگويند از سر 251 بازيچه حرفى
كز
آن پندى نگيرد صاحب هوش
وگر
صد باب حكمت پيش نادان
بخوانند،
آيدش 252
افسانه در گوش
حكايت (21)
عابدى را حكايت كنند كه شبى ده من طعام بخوردى و تا سحر 253 ختم قرآن بكردى. صاحبدلى بشنيد و گفت: 254 اگر نيم نانى بخوردى و بخفتى بسيار از
اين فاضلتر بودى.
255
اندرون از طعام خالى دار
تا
در او نور 256
معرفت بينى
257 تهى از حكمتى بعلت آن
كه
پرى 258
از طعام 259 تا بينى
حكايت (22)
260 بخشايش الهى،
261 گمشدهاى را 262 در
مناهى، چراغ 263 توفيق فراراه داشت تا به حلقه اهل 264 تحقيق درآمد. به يمن قدم درويشان و صدق
نفس ايشان، 265 ذمائم اخلاقش
266 به حمائد مبدل گشت و دست از هوى
267 و هوس كوتاه كرده و زبان 268 طاعنان در حق او همچنان دراز: كه
269 بر قاعده اول است و زهد و صلاحش
270 نامعول.
271
به عذر و توبه توان رستن از عذاب خداى
و
ليك مى نتوان از زبان مردم رست
272 طاقت جور زبانها
نياورد و شكايت پيش پير 273
طريقت برد. جوابش داد كه
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 326