responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 349

نگر تا قضا از كجا سير كرد

كه كورى بود تكيه بر غير كرد

سرشتست بارى شفا در عسل‌

نه چندانكه زور آورد بر اجل‌

عسل خوش كند زندگانرا مزاج،

ولى‌[1] درد مردن ندارد علاج‌

رمق‌[2] مانده‌يى را كه جان از بدن،

برآمد، چه سود انگبين در دهن!

يكى گرز پرلاد بر مغز خورد

كسى گفت صندل‌[3] بمالش بدرد

ز پيش خطر تا توانى گريز،

و ليكن مكن با قضا پنجه تيز

درون تا بود قابل شرب و اكل،

بدن تازه‌روى است و پاكيزه شكل‌

خراب آنگه اين خانه گردد تمام،

كه با هم نسازند طبع و طعام‌

مزاجت‌[4] تر و خشك و گرم است و سرد

مركب ازين چار طبع است مرد


[1] ولى درد مردن ندارد علاج: اشاره دارد به مثل معروف« لا علاج للموت» متنبى گويد:

« اعيى داء الموت كل طبيب» هر پزشك از درمان مرگ ناتوان است. اين بيت را على يف در متن ضبط نكرده است.

[2] رمق مانده ...: نظير از گفته متنبى:

سألتُ حبيبى الوصلَ منه دُعابَةً

و أعْلَمُ أنَّ الوصل ليس يكونُ‌

فمَاسَ دلالًا و ابتهاجاً و قال لى‌

برفقٍ مجيباً( ما سألتَ يَهُونُ)

[3] - صندل: چوبى است مخصوص كه ميسائيدند و به وسيله ماليدن آن بر سر رفع گرما و سردرد ميكرده‌اند. بى‌گمان صندل براى سرى كه باسندان كوفته شده باشد هرگز سودمند نتواند بود. مراد از« بدرد»« به محل درد» است.

[4] مزاجت ...: در قديم به چهارگونه مزاج قائل بودند: خشك گرم- تر گرم- تر سرد- خشك گرم. ميگفتند مزاج آب تر و سرد است. مزاج هوا تر و گرم است. مزاج خاك خشك و سرد است. آتش از چهار عنصر ديگر سبكتر و محل طبيعتش بالاتر از آنهاست و خاك خشك و سرد است. آتش از چهار عنصر ديگر سبكتر و محل طبيعتش بالاتر از آنهاست و خاك كه سرد و خشك است از عناصر ديگر سنگين‌تر و محاط در سه عنصر ديگر مى‌باشد.

همچنين براى آدمى باين چهار مزاج قائل بودند و مزاجهاى آدمى را به نام صفرائى، سودائى، بلغمى، دموى( خونى) تقسيم ميكردند و اخلاق را هم تابع مزاجهاى چهارگانه ميپنداشتند. اما امروزه منش‌ها را وابسته به مزاج نميدانند بهرحال اين چهار طبع كه مركب از خشكى و ترى و گرمى و سردى است اگر در حال اعتدال باشند، تن آدمى سالم است و اگر اعتدال آنها بر هم خورد، بيمارى پيش ميآيد. باين نكته بسيارى از حكماء و شعراء اشاره كرده‌اند من جمله ابو العلاى معرى در اين باب بيتى دارد و شيخ اجل در گلستان هم به اين مطلب تصريح كرده است.

سألتُ حبيبى الوصلَ منه دُعابَةً

و أعْلَمُ أنَّ الوصل ليس يكونُ‌

فمَاسَ دلالًا و ابتهاجاً و قال لى‌

برفقٍ مجيباً( ما سألتَ يَهُونُ)

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 349
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست