responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 304

چو دلتنگ خفت آن فرومايه دوش،

كه بر سفره ديگران داشت گوش‌

حكايت (9) [يكى گربه در خانه زال بود ....]

يكى گربه در خانه زال بود،

كه برگشته ايام و بدحال بود[1]

دوان شد[2] به مهمان‌سراى امير

غلامان سلطان زدندش به تير

چكان خونش از استخوان ميدويد

همى گفت و از هول جان ميدويد[3]:

اگر جستم از دست اين تيرزن،

من و موش و ويرانه پيرزن‌

نيرزد عسل، جان من، زخم نيش‌

قناعت نكوتر به دوشاب‌[4] خويش‌

خداوند از آن بنده خرسند نيست،

كه راضى‌[5] به قسم خداوند نيست‌

حكايت (10) [يكى طفل، دندان برآورده بود ....]

يكى طفل، دندان برآورده بود

پدر سر بفكرت فروبرده بود

كه من نان و برگ‌[6] از كجا آرمش؟

مروت نباشد كه بگذارمش‌

چو بيچاره گفت اين سخن نزد جفت،

نگر، تا زن او را چه مردانه گفت:

مخور هول ابليس، تا جان‌[7] دهد

هم آنكس‌[8] كه دندان دهد، نان دهد

تواناست آخر خداوند روز،

كه روزى رساند، تو چندان مسوز


[1] كه برگشته ...: ممكن است صفت پيرزن يا صفت گربه باشد و فرض اول مناسبتر است.

[2] شد: رفت.

[3] - ميدويد: در بعضى نسخه‌ها« ميطپيد».

[4] دوشاب: شيره انگور.

[5] كه راضى به قسم خداوند نيست: اشاره دارد به كلمه‌يى از كلمات على( ع)« ارض بما قسم لك تكن مسلما». ترجمه-« به آنچه ترا قسمت شده است راضى باش تا مسلمان باشى».

[6] برگ: لوازم زندگى.

[7] تا جان دهد: تا ابليس جان بدهد و هلاك گردد.

[8] هم آنكس كه دندان دهد نان دهد: نظير از شعر عرب:

سألتُ حبيبى الوصلَ منه دُعابَةً

و أعْلَمُ أنَّ الوصل ليس يكونُ‌

فمَاسَ دلالًا و ابتهاجاً و قال لى‌

برفقٍ مجيباً( ما سألتَ يَهُونُ)

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 304
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست