responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 290

حكايت (9) [چنين گفت پيش زغن كركسى ....]

چنين گفت پيش زغن‌[1] كركسى:

كه نبود ز من دورتر بين كسى‌

زغن گفت: از اين، در نشايد گذشت‌

بيا تا چه بينى بر اطراف دشت؟

شنيدم كه مقدار يكروزه راه،

بكرد از بلندى به پستى نگاه‌

چنين گفت: ديدم گرت باور است،

كه يكدانه گندم به هامون در است‌

زغن را نماند از تعجب شكيب‌

ز بالا نهادند سر در نشيب‌

چو كركس بر دانه آمد فراز،

گره شد برو پاى‌بندى دراز

ندانست از آن دانه بر خوردنش‌

كه دهر افكند دام در گردنش‌

نه آبستن در بود هر صدف‌

نه هر بار، شاطر زند بر هدف‌

زغن گفت: از آن دانه ديدن چه سود؟

چو بينايى دام خصمت‌[2] نبود

شنيدم كه ميگفت، گردن به بند:

نباشد[3] حذر با قدر سودمند

اجل چون بخونش برآورد دست،

قضا چشم باريك‌بينش به بست‌

در آبى كه پيدا نگردد كنار،

غرور شناور نيايد به كار

حكايت (10) [چه خوش گفت شاگرد منسوخ‌باف ....]

چه خوش گفت شاگرد منسوخ‌باف‌[4]،

چو عنقا[5] برآورد و پيل و زراف:

مرا صورتى بر نيايد ز دست،

كه نقشش‌[6] معلم ز بالا نبست‌


[1] زغن: خاد، مرغ گوشت‌ربا.

[2] خصمت: دام خصمت- در نسخه‌اى دام و بندت.

[3] - نباشد حذر با قدر سودمند: اشاره است به حديث معروف« الحذر لا ينفع مع القدر».

[4] منسوخ‌باف: منسوخ در اينجا به معنى« نسخه داده شده» است. منسوخ‌باف صفت است براى شاگرد و مراد از آن كسى است كه از روى طرح و نقشه‌يى پارچه منقش را مى‌بافد. بيگمان استاد است كه طرح و نقشه و صورتها را رسم ميكند و در اختيارش ميگذارد.

در بيشتر نسخه‌ها منسوج‌باف ضبط شده و اين‌چنين ضبط درست نمى‌نمايد.

[5] چو عنقا برآورد و پيل و زراف: هنگاميكه شاگرد پارچه‌باف بر روى جامه‌ها صورت عنقا و فيل و زرافه نقش مى‌بست. عنقا همان سيمرغ است و زراف مخفف زرافه است كه آنرا شتر گاو پلنگ نيز نام داده‌اند.

[6] كه نقشش معلم ز بالا نبست: اشاره دارد به آيه 35 از سوره بقره‌( لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا).

ترجمه: فرشتگان گفتند: پروردگارا، ما را علم نيست مگر به آنچه خود، ما را تعليم كرده‌اى. حافظ گويد:

سألتُ حبيبى الوصلَ منه دُعابَةً

و أعْلَمُ أنَّ الوصل ليس يكونُ‌

فمَاسَ دلالًا و ابتهاجاً و قال لى‌

برفقٍ مجيباً( ما سألتَ يَهُونُ)

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 290
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست