responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 287

حكايت (5) [يكى روستايى سقط شد خرش ....]

يكى روستايى سقط[1] شد خرش،

علم كرد بر تاك‌[2] بستان سرش‌

جهانديده پيرى بر او برگذشت‌

چنين گفت خندان به ناطور[3] دشت!

مپندار جان پدر كاين حمار[4]،

كند دفع چشم بد از كشتزار

كه اين دفع چشم از سر و گوش خويش،

نميكرد تا ناتوان مرد و ريش‌

طبيبى‌[5] كه رنج از كسى مى‌ببرد،

چه داند كه خواهد خود از درد مرد

حكايت (6) [شنيدم كه دينارى از مفلسى ....]

شنيدم كه دينارى از مفلسى‌[6]،

بيفتاد و مسكين به جستش بسى‌

به آخر سر نااميدى بتافت‌

يكى ديگرش ناطلب كرده يافت‌


[1] سقط: سقطشدن مردن حيوان است: در لغت هرچيز بى‌هنر، كالاى پست، دشنام و خطا در گفتار و كردار است. به اعتبار آنكه مردن، جسد حيوان را بى‌ارزش ميكند بر آن عنوان« سقط شدن» اطلاق كرده‌اند.

[2] تاك: درخت مو- مطلق درخت.

[3] - ناطور( لفظ عربى): دشتبان.

[4] حمار: خر- جمع آن حمير. خرافه‌پرستان تصور ميكردند كه آويختن كله‌خر در بوستان موجب دفع چشم‌زخم است و شيخ اجل با اين حكايت ميخواهد بيان كند كه اشياء يا كسان بى‌منفعت و بى‌خير كه دافع ضرر از خود نيستند، دفع ضرر از ديگران نخواهند كرد.

[5] طبيبى كه ...: مراد بيت اين است: پزشكى كه از كسى رفع بيمارى ميكرد چه ميداند كه خود پيش از او از درد خواهد مرد.

[6] مفلس( اسم فاعل از افلاس): كسى كه ثروت عمده‌اش از دست رفته و پشيزى چند برايش به جاى مانده باشد. مفلس بر وزن مقدس كسى است كه قاضى به ورشكستگى‌اش حكم داده باشد.- ترجمه:« آماده براى منادى مرگ باش، چه هرچيز كه آينده باشد نزديك است. پيش از تو پزشكى بيمارى را درمان ميكرد. بيمار ماند و پزشك مرد».

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 287
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست