[2] كمربند و دستش تهى بود و پاك: در كمربند او كيسه
خالى بود و در دست چيزى نداشت و اگر صاحبدل زر و سيم داشت در نظرش از خاك كمتر بود
و در روى آن شوخ ميپاشيد.
شيخ اجل در اين بيت از حديث«
احثوا التراب فى وجوه المداحين»( خاك در روى ستايشگران بيفشانيد) اقتباس مضمون
كرده است. از متنبى« لا تنكرى عطل الكريم عن الغنى- فالسيل هرب من المكان العالى»
ترجمه: تهىدستى كريم را از ثروت زشت مپندار و از آن تعجب مكن چه سيل از جاى مرتفع
گريزان است.
[5] شبكوك: شنبكوك يا« شبكوكا» نوعى از گدايى باشد و
آنچنان است كه شبها بر بالاى منارى يا پشتهيى يا درختى كه در ميان محله واقع
باشد برآيند و به آواز بلند يكيك مردم محله را نام ميبرند و دعا كنند تا به ايشان
صدقه دهند.
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 259