responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 216

درين مجلس آن كس به كامى رسيد،

كه‌[1] در دور آخر به جامى رسيد

حكايت (5) [چنين نقل دارم ز مردان راه ....]

چنين نقل دارم ز مردان راه،

فقيران منعم گدايان شاه،

كه پيرى به دريوزه شد بامداد،

در مسجدى ديد و آواز داد

يكى گفتش: اين خانه خلق نيست‌

كه چيزى دهندت، به شوخى‌[2] مايست‌

بدو گفت: كاين خانه كيست پس،

كه بخشايشش نيست بر حال كس؟

بگفتا خموش، اين چه لفظ خطاست‌

خداوند خانه، خداوند ماست‌

نگه كرد قنديل‌[3] و محراب ديد

بسوز از جگر نعره‌يى بركشيد:

كه حيف است از اينجا فراتر شدن‌

دريغ است محروم از اين در شدن‌

نرفتم به محرومى از هيچ كوى،

چرا از در حق شوم، زرد روى؟

هم اينجا كنم دست خواهش دراز،

كه دانم نگردم تهى‌دست باز

شنيدم كه سالى مجاور نشست،

چو فرياد خواهان برآورده دست‌

شبى پاى عمرش فروشد به گل،

طپيدن گرفت از ضعيفيش دل‌

سحر برد شخصى چراغش به سر،

رمق ديد ازو چون چراغ سحر

همى گفت غلغل‌كنان از فرح:

«فمن‌[4] دق باب الكريم انفتح»

طلبكار بايد صبور و حمول‌[5]

كه نشنيده‌ام كيمياگر ملول‌

چه زرها بخاك سيه در كنند

كه باشد كه روزى مسى زر كنند


[1] كه در دور آخر به جامى رسيد: معمول مجلس باده‌گسارى آن بوده كه ساقى دور ميزده و به نوبت حاضران را ساغر ميداده است.

[2] به شوخى: با تهور، با بى‌شرمى.

[3] - قنديل:( با كسر اول) لفظ معرب به معنى چراغ و چراغدان( جمع آن قناديل) از ريشه يونانى‌alehdnaK : چراغى كه از سقف آويزند. همريشه است باellednahC ( شمع) وreillednahC ( شمعدان و چراغدان) در زبان فرانسه. قنديل نخست در كليساها آويخته ميشد و از آنجا به معابد اديان ديگر، راه يافته است.

[4] « فمن دق باب الكريم انفتح»: كسى كه در خانه بزرگوارى را بكوبد، بر او در گشوده ميگردد.

[5] حمول:( صيغه مبالغه عربى) بسيار بردبار.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 216
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست