responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 195

چو برگشته دولت ملامت شنيد،

سرانگشت حيرت به دندان گزيد:

كه شهباز من صيد دام تو شد،

مرا بود دولت، به نام تو شد

كسى چون بدست آورد جره باز[1]،

فرو برده چون موش، دندان آز؟

الا گر طلبكار اهل دلى،

ز خدمت مكن يكزمان غافلى‌

خورش ده به گنجشك و كبك و حمام‌[2]،

كه يك روزت افتد همايى به دام‌

چو هر گوشه تير نياز افكنى،

اميد است ناگه كه صيدى زنى‌

درى هم برآيد ز چندين صدف‌

ز صد چوبه‌[3]، آيد يكى بر هدف‌

حكايت (22) [يكى را پسر گم شد از راحله ....]

يكى را پسر گم شد از راحله‌[4]،

شبانگه بگرديد در قافله‌[5]

ز هر خيمه پرسيد و هر سو شتافت،

به تاريكى آن روشنايى‌[6] بيافت‌

چو آمد بر مردم كاروان‌[7]،

شنيدم كه ميگفت با ساروان‌[8]:

ندانى كه چون راه بردم بدوست!

هر آنكس كه پيش آمدم گفتم: اوست‌


[1] جره‌باز: باز نر يا باز سفيد. مراد بيت اين است: كسيكه مانند موش به طعمه‌هاى جزئى نزديك شده و دندان طمع در آن فرو برده باشد، چگونه ممكن است باز نر به دست آورد و آهنگ صيد مرغان بلندپرواز كند.

[2] حمام:( با فتح اول): كبوتر. واحد آن حمامة و جمع آن حمائم و حمامات.

[3] - چوبه: تير. مراد بيت اين است كه هر صدفى محتوى در نيست چنانكه همه تيرها به هدف نميخورد نظير آن از امثال عرب« ما كل ما يتمنى المرء نائله».

[4] راحله: استر باركش يا استر قوى. تاء آن براى مبالغه است. جمع آن رواحل، در اين بيت، مراد، مراقبان توشه است.

[5] قافله: كاروان. جمع آن، قوافل. مصدر آن قفول به معنى بازگشت. از باب تيمن و تفأل به خير، كاروان را عرب قافله ناميده است.

[6] روشنايى: كنايه از فرزند است كه روشنايى چشم و دل پدر از اوست.

[7] كاروان: مركب از كار و وان. كار به معنى جنگ و وان ادات نسبت.

[8] ساروان: ساروان و ساربان، معمولا در معنى شتربان به كار ميرود، ممكن است سار به معنى شتر باشد، ولى بهتر آن است كه« سار» بمعنى سر و راس گرفته شود.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 195
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست