responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 181

ببخش اى پسر كادميزاده‌[1]، صيد،

به احسان توان كرد و، وحشى به قيد

عدو را به الطاف، گردن ببند

كه نتوان بريدن به تيغ، اين كمند

چو دشمن كرم بيند و لطف وجود،

نيايد دگر خبث ازو در وجود

چو با دوست دشخوار گيرى و تنگ،

نخواهد كه بيند ترا نقش و رنگ‌

وگر خواجه با دشمنان نيكخوست،

بسى برنيايد كه گردند دوست‌

حكايت (13) [به ره بر يكى پيشم آمد جوان ....]

به ره بر يكى پيشم آمد جوان،

به تك در پيش گوسفندى دوان‌

بدو گفتم: اين ريسمانست و بند،

كه ميآرد اندر پيت گوسفند

سبك طوق و زنجير از او باز كرد

چپ و راست پوئيدن آغاز كرد

بره در پيش همچنان ميدويد

كه جو خورده بود از كف مرد و خويد[2]

چو باز آمد از عيش و شادى به جاى،

مرا ديد و گفت: اى خداوند راى،

نه اين ريسمان ميبرد با منش‌

كه احسان كمنديست در گردنش‌

به لطفى كه ديدست پيل دمان‌[3]،

نيارد همى حمله بر پيلبان‌

بدانرا نوازش كن اى نيكمرد،

كه سگ پاس دارد، چو نان تو خورد

بر آن مرد كندست دندان يوز[4]

كه مالد زبان بر پنيرش دو روز

حكايت (14) [يكى روبهى ديد بى‌دست و پاى ....]

يكى روبهى ديد[5] بى‌دست و پاى‌

فروماند در لطف و صنع خداى‌


[1] ببخش اى پسر ...: اشاره است به مثل معروف« الانسان عبيد الاحسان».

[2] خويد: غله نارسيده-( واو آن معدوله است و به تلفظ در نميآيد) مصراع اول اين بيت در متن على يف چنين است:« هنوز از پيش تا زنان ميدويد».

[3] - دمان: خشمگين.

[4] يوز: جانورى شبيه به پلنگ كه در صيد از آن استفاده ميكردند. غذاى يوزهايى كه تربيت ميشدند غالبا پنير بوده است. مراد اينست كه اگر يوز از پنير تو دو روز بخورد هرگز قصد دريدن تو را با دندان خود نخواهد كرد.

[5] يكى روبهى: نظير اين قصه داستانى است كه ابراهيم ادهم از شقيق بلخى نسبت به پرنده ضعيف حكايت كرده است.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 181
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست