responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 174

حكايت (9) [يكى را كرم بود و قوت نبود ....]

يكى را[1] كرم بود و قوت نبود

كفافش به قدر مروت نبود

كه‌[2] سفله خداوند هستى‌[3] مباد

جوانمرد را تنگدستى مباد

كسى را كه همت بلند اوفتد،

مرادش كم اندر[4] كمند اوفتد

چو سيلاب‌ريزان كه در كوهسار،

نگيرد همى بر بلندى قرار

نه در خورد سرمايه كردى كرم‌

تنك‌مايه بودى ازين لاجرم‌

برش تنگدستى دو حرفى نوشت:

كه اى خوب فرجام نيكو سرشت،

يكى‌[5] دست گيرم به چندى درم‌[6]،

كه چنديست تا من به زندان درم‌[7]

به چشم اندرش قدر[8]، چيزى نبود[9]

و ليكن به دستش پشيزى نبود

به خصمان بندى فرستاد مرد:

كه اى نيك‌نامان آزاد مرد،

بداريد چندى كف از دامنش‌

وگر ميگريزد، ضمان‌[10] بر منش‌

وز آنجا[11] به زندانى آمد كه خيز

وزين شهر تا پاپدارى گريز


[1] يكى را ...: داستان منسوب است به حاتم طائى. يكى را: براى يكى.

[2] كه: در اينجا ادات دعاست.

[3] - هستى: در اينجا ثروت است.

[4] كم اندر كمند ...: قسمى شبه جناس است. معنى بيت آنكه بلندهمتان را مقصود كمتر به دست ميآيد.

[5] يكى: يكبار.

[6] درم: درهم.

[7] درم: مركب از حرف اضافه تأكيدى و ميم ضمير. جناس دارد با« درم» در مصراع اول.

[8] قدر: مقدار- اندازه تعيين‌شده.

[9] چيزى نبود: اهميتى نداشت.

[10] ضمان: تعهد مال و همچنين بر تعهد تن كه اصطلاحا« كفالت» ناميده ميشود، اطلاق ميگردد.

[11] - وز آنجا به زندانى ...: در نسخه شوريده آمده است:« از آنجا به زندان در آمد كه خيز».

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 174
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست