responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) نویسنده : خواجوي، محمد    جلد : 1  صفحه : 90

102/ 3 سپس گوييم: تحقيق حقيقت كلى واحد و متعدد در افراد خودش يعنى: تحقق اتصاف آن گاهى به اين تعيّن و گاهى بدان تعين، و اين مقتضى اين امر نيست كه آن (حقيقت كلى) اشيائى باشد، هم چنان كه تحوّل و دگرگونى شخص در حالات گوناگون و جداى از هم؛ اقتضاى اين كه اين شخص اشخاصى باشد نمى‌كند. باز (گوييم:) جايز است كه شمارى از حقايق متناسب متنوع متعين موجود به يك وجود كه شامل تمام آنها- از آن جهت كه شامل است- باشد، مانند پدر بودن كه قائم به مجموع اجزاء پدر- از آن جهت كه مجموع است- مى‌باشد.

103/ 3 اگر گويى: چگونه واحد با لذات متصف به اوصاف ضد هم- مانند مشرق بودن و مغرب بودن و علم و جهل و غير اينها- مى‌شود؟

104/ 3 گويم: بعيد دانستن از قياس كلى بر جزئى و غايب بر حاضر حاصل شده است و برهانى بر محال بودنش در كلى نيست، زيرا از عدم تعيّن شخصى عدم تعين- مطلقا- لازم نمى‌آيد، به واسطه اين كه مادام كه منسوب به كلى است جايز است كه به يكى از تعيّنات شخصى- نه به عينه- متعين‌[1] شود، و آن تعين نوعى و يا جنسى است؛ و تعينى هم هست كه ذاتى است نه علمى- مانند تعيّن روح كلى- و به آن‌چه كه از محقق طوسى قدس سره نقل نموديم بعيد دانستن بر طرف مى‌شود كه گفت: آن‌چه كه نه مكانى است و نه زمانى؛ نسبت تمام مكانها و زمانها بدان برابر است، پس هيچ چيز از آن دو[2] در نفس آن‌[3] اعتبار نمى‌شود و در مقام تحقيق؛ صورتهاى تجليات در مراتب كلى اسمائى روحى و يا مثالى و يا نفسى خودشان كه از آنها به مثل افلاطونى‌[4] تعبير شده تحقق‌[5] نمى‌يابد، و يا پنداشته شده كه كليات در نفوس‌


[1] - يعنى جايز است كه به تعيّن ذاتى كلى احاطى كه قائم به ذات خود و موجود به وجود اصل است متعيّن شود، يعنى وقتى كه تعينات شخصى را بدان نسبت دادى؛ اين تعين هم يكى از آنها بوده و به نام نوعى ناميده مى‌شود، اما وقتى كه نظر به ذات آن شود تعينى ذاتى است نه تعينى علمى كه مجهول براى عالم است كه در وجود- به واسطه وجودى حكايت كننده- تابع وى است، هم چنان كه در مفاهيم انتزاعى علمى جارى است.

[2] - يعنى مكانها و زمانها.

[3] - يعنى در نفس آن‌چه كه نه مكانى و نه زمانى است.

[4] - ارباب انواع نزد افلاطون و پيروانش مثل نورى است و نزد عرفا اسماء حق متعال، زيرا هر نوعى تحت اسمى است و آن عبد و بنده آن اسم است، مثلا حيوان عبد سميع و بصير، و فلك عبد رفيع و دائم و انسان عبد الله است، و اشراقيان به اين قائل‌اند كه هر ربى از ارباب انواع اسمى از اسماء الهى است، و بازگشتگاه اشراقى و عارف يكى است، چون در آخرت كار منتهى به اسماء مى‌گردد.

[5] - زيرا اگر تحقق يابد و كيفيت وجود ارواح و مثل و نفوس كلى كه به نام مثل افلاطونى ناميده شده و چگونگى سريان و انبساط آن بر موجودات جزئى دانسته شود؛ وجود كلى طبيعى بعيد شمرده نمى‌شود.

نام کتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) نویسنده : خواجوي، محمد    جلد : 1  صفحه : 90
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست