نام کتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) نویسنده : خواجوي، محمد جلد : 1 صفحه : 712
موجب حقيقتى اسمى كه طالب ظهور است، بوده و
به حكم حقيقت جامع و قوه آن پيرو ديگر حقايق اسمائى است؛ كه اين سريان منجر به
رنگپذيرى هر يك از افراد تمام امر- به حكم همه و صورتش- مىشود، خواه اثر همه در
كل ظاهر شود- همچنانكه در مطلق انسان است- و يا آنكه بر اعتدال وسطاى كمالى
باشد- چنانكه در انسان كامل است- و يا آنكه جز اثر بعضى ظاهر نشود- چنانكه در
غير انسان است- يا اين است كه هر يك از افراد به حكم جمع رنگ مىگيرند، اين به سبب
واسطه بودن بعضى مر بعض ديگر راست؛ و نيز به واسطه ارتباط تمام نسبتهاى اسمائى به
حكم ظاهرى و باطنى آنها است، و يا آنكه كمال به واسطه اين جمع بين غيب و شهادت و
آنچه آن دو بر آن اشتمال دارند حاصل مىآيد، و در اين تمام اعتبارات علمى و ظهور
احوال و كيفيات وجودى از جهت تمام و ظهور نهفته است، چه ظهور فعلى شهودى- از حيث
باطن- باشد و چه انفعالى مشهودى- از حيث ظاهر- چون هيچ اثرى جز به واسطه باطن در
ظاهر پديد نمىآيد.
176/ 5 مثلا: وجود را صحت و درستى انسان[1]
بودنش حاضر او است، پس حضور؛ علم او است و صحت معيّن؛ خصوصيّت نسبت علم او است كه
عبارت از حقيقت انسان است، و بودنش انسانى بالفعل عبارت است از تعيّن وجود از حيث
آن صحت، پس او وجود انسان است كه جامع بين خصوصيّت باطن و حضور ظاهر و جمع تلفيق
يافته بين آن دو مىباشد، و اگر اين دو جمع نبود نشأه جامع بين احكام دو نسبت ظهور
و بطون حصول پيدا نمىكرد، سپس (گوييم:) اين استكمال به غير- چنان كه توهّم شده-
نمىباشد، آن ممنوع است، بلكه استكمال «لا لنفسه» (يعنى نه براى خودش) مىباشد؛
بلكه براى نسبتهاى اسمائش؛ به واسطه جمع بين دو نسبت ظهور و بطون آنها مىباشد تا
امور مذكور تمامى يابد و نسبت جامع بين آنها ظاهر گردد، و تمام اينها از خودش است
نه از غير خودش و نيز به واسطه مقتضى نسبتهاى علمش است كه آنها درباره او و نسبت
به او عين ذات اويند.
177/ 5 سپس گوييم: اين راز مطلق ايجاد است و رازى كه مخصوص به ايجاد
انسان باشد نيست، براى اينكه در هر چيزى وجود است، پس در او وجود با لوازمش است،
لذا هر