انصارى فرمودند: با تو كارى دارم، چه وقت برايت راحت است كه
تنها بنزد من بيايى تا مطلبى از تو سؤال كنم؟ جابر عرض كرد: هر وقت شما مايل
باشيد.
سپس پدرم، جابر را تنها
به حضور پذيرفتند و به او فرمودند: در باره لوحى كه در دست مادرم فاطمه دختر رسول
خدا 6 ديدى و مطالبى كه مادرم در باره نوشتههاى آن لوح برايت
گفتند، برايم بگو، گفت: به خدا قسم، در زمان حيات رسول خدا 6
براى تهنيت و تبريك تولّد حسين 7 به خدمت مادرتان فاطمه رسيدم، در دست
ايشان لوحى سبز رنگ ديدم، كه گمان كردم زمرّد است و در آن لوح نوشتهاى سفيد
همانند نور خورشيد ديدم. عرض كردم: پدر و مادرم فداى شما اى دختر رسول خدا اين لوح
چيست؟ حضرت فرمود: اين لوح را