فرمود: عمويم زيد چه كرد؟ بغض، گلويم را گرفت، فرمود: او را
كشتند؟
گفتم: بله، قسم به خدا
كه او را كشتند، فرمود: آيا جنازهاش را هم بر دار كردند؟ گفتم بله، قسم به خدا كه
جنازهاش را هم دار زدند، راوى گويد:
حضرت به گريه افتاد و
اشكهايش همچون دانههاى درّ از دو طرف صورت مباركش مىريخت، سپس فرمود: فضيل! آيا
در جنگ با اهل شام همراه عمويم زيد حضور داشتى؟ گفتم: بله، فرمود: چند نفر از آنان
را كشتى؟
عرض كردم: شش نفر،
فرمود: آيا در اين جنگ شكّ و شبههاى دارى؟ عرض كردم: اگر شكّ داشتم آنان را
نمىكشتم، در اين موقع شنيدم كه ميفرمود:
خداوندا مرا نيز در ثواب
اين جنگ شريك گردان! قسم به خدا كه عمويم و يارانش شهيد از دنيا رفتند همچون علىّ
بن ابى طالب 7 و يارانش.
شيخ صدوق مىفرمايد: از
اين حديث فقطّ قسمتى را كه مورد نياز بود نقل كردم (و باقى حديث را نقل نكردم) و
خداوند تعالى توفيق دهنده است.