گذارده فرمودند: اين، وصف تو است اى ابا الحسين! ه- عبد
اللَّه بن سيابه گويد: ما هفت نفر بوديم كه به مدينه و به خدمت حضرت صادق 7 رسيديم، حضرت فرمودند: آيا از عمويم زيد خبرى داريد؟
گفتيم: او خروج (قيام)
كرده است، حضرت فرمودند: اگر خبرى بدست آورديد مرا نيز مطّلع كنيد. چند روزى بود
كه در مدينه بوديم كه پيكى از طرف بسّام صيرفىّ نزد ما آمد و نامهاى با خود آورد،
در آن نامه چنين آمده بود: «زيد ابن علىّ 7 در روز چهارشنبه اوّل صفر
خروج كرد و روز چهارشنبه و پنجشنبه نيز بهمان حال بود و روز جمعه كشته شد و فلانى
و فلانى نيز به همراه وى كشته شدند». ما بخدمت حضرت صادق 7 رسيديم و
نامه را به حضرتش تقديم كرديم، حضرت نامه را خواند و گريست و سپس فرمود: «إِنَّا
لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»، اجر خود را در اين مصيبت از خدا طلب
مىكنم، او واقعا عموى خوبى بود، عمويم مردى بود براى دنيا و آخرت ما، قسم به خدا،