ابن جعفر بن محمّد (عموى امام رضا) را كه در مجلس حاضر بود
گرفت و با خود برد، من نيز به دنبال آنان رفتم، مأمون به او گفت: برادرزادهات را
چگونه يافتى؟ گفت: دانشمند است، و قبلا هم نديده بوديم كه نزد هيچ يك از علما و
اهل علم رفت و آمد داشته باشد، مأمون گفت: برادرزادهات از خاندان پيامبر است كه
پيامبر 6 در مورد آنان فرموده: «نيكان خاندان من و پاكان نسل
من، در كودكى از همه مردم بردبارتر و در بزرگى از همه مردم داناترند، به آنان چيزى
ياد ندهيد، چه آنكه آنان از شما داناترند، از در هدايت شما را خارج نخواهند كرد و
در ضلالت شما را داخل نخواهند كرد».
(پس از آن) حضرت رضا
7 به منزل رفتند، فردا صبح به نزد آن حضرت رفته و صحبتهاى مأمون و
محمّد بن جعفر (عموى آن حضرت) را به اطّلاع ايشان رساندم و آن حضرت خندهاى كرده
فرمودند: اى ابن جهم! آنچه شنيدى فريبت ندهد، او مرا به خدعه و نيرنگ خواهد كشت و
خدا براى من از او انتقام خواهد گرفت.
مؤلّف اين كتاب (شيخ
صدوق) گويد: با توجّه به ناصبى بودن علىّ بن