حكم كن و خلاف حقّ نگو و ما را به راه درست راهنمائى كن، اين
برادر من است، نود و نه گوسفند دارد و من فقطّ يك گوسفند دارم، و با اين حال به من
گفته است: آن يكى را هم به من بسپار و در اين بحث و گفتگو من حريف او نشدم- ص: 23
و 22) داود 7 عجله كرد و بر عليه «مدّعى عليه» حكم داده، چنين گفت: «لَقَدْ
ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ» (با اين درخواست به تو
ظلم كرده است- ص: 24) و از «مدّعى» بيّنهاى (دليل و شاهدى) نطلبيد (و حال آنكه
قاضى بايد از شخص مدّعى، دليل و شاهد بخواهد) و حتّى به «مدّعى عليه» هم نگفت: تو
چه مىگويى؟ اين خطا، خطاى راه و رسم داورى بود، نه آن خطايى كه شما معتقد هستيد،
آيا نشنيدهاى كه خداوند مىفرمايد:
«يا داوُدُ إِنَّا
جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا
تَتَّبِعِ الْهَوى- الخ» (اى داود! ما تو را در زمين، خليفه قرار داديم، در بين
مردم به حقّ حكم كن و از هواى نفس پيروى نكن- ص: 26) تا آخر آيه، او سؤال كرد: پس
قضيّه او با اوريا چه بوده است؟ حضرت فرمودند: در دوران حضرت داود 7
حكم خدا چنين بود كه هر گاه زنى شوهرش مىمرد يا كشته مىشد، بعد از او هرگز
ازدواج نمىكرد، و اوّلين كسى كه خداوند برايش مباح كرد كه با زنى كه شوهرش كشته
شده ازدواج كند، داود 7 بود، آن حضرت هم پس از كشته