مسلمان شد، گفت: داخل شود، عمران داخل شد و مأمون به او خوش
آمد گفته او را در محلّ مناسب جاى داد، سپس گفت: اى عمران! نمردى تا بالأخره از
بنى هاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را كه مرا توسّط شما تشرّف عنايت فرمود، اى
امير، مأمون گفت: اى عمران! اين سليمان مروزى متكلّم خراسان است، عمران گفت: اى
امير المؤمنين! او گمان مىكند در خراسان از نظر بحث و مناظره تك است و «بداء» را
نيز منكر است، مأمون گفت: چرا با او مناظره نمىكنى؟ عمران گفت: اين امر بستگى به
خود او دارد، در اين هنگام امام رضا 7 وارد شدند و فرمودند: در باره چه
صحبت مىكرديد؟ عمران گفت: يا ابن رسول اللَّه! اين شخص سليمان مروزى است، سليمان
(به عمران) گفت: آيا گفته ابو الحسن را در باره بداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله،
به شرط اينكه دليلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم.
مأمون گفت: يا ابا
الحسن! در باره آنچه اينان در آن بحث و مشاجره مىكنند چه نظرى داريد؟ حضرت
فرمودند: اى سليمان! چطور «بداء» را قبول