بشنود. فضل بن سهل نيز آنان را فراخواند و مأمون را از حضور
آنان مطّلع نمود.
مأمون دستور داد، ايشان
را نزد او ببرند، سپس بعد از خوش آمد گويى به آنان چنين گفت: شما را براى امر خيرى
فرا خواندهام، مايلم با پسر عمويم كه از مدينه به اينجا آمده مناظره كنيد، فردا
أوّل وقت به اينجا بياييد و كسى از اين دستور سرپيچى نكند، آنها نيز اطاعت كرده و
گفتند: إن شاء اللَّه فردا اوّل وقت در اينجا حاضر خواهيم بود.
نوفلىّ گويد: ما در نزد
امام رضا 7 مشغول صحبت بوديم كه ناگاه «ياسر»، خادم حضرت رضا 7 وارد شده گفت: مولاى من! امير المؤمنين به شما سلام رسانده و فرمود:
برادرت فدايت باد! علماى اديان مختلف، و علماى علم كلام همگى نزد من حضور دارند،
آيا تمايل داريد نزد ما بيائيد و با آنان بحث و گفتگو كنيد؟ و اگر تمايل نداريد
خود را به زحمت نيندازيد، و اگر دوست داشته باشيد ما به خدمت شما بيائيم، براى ما
مشكل نيست،