responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه عيون أخبار الرضا شيخ صدوق نویسنده : غفاري، علي اکبر؛ مستفيد، حميد رضا    جلد : 1  صفحه : 224

شب تاريك فقطّ به اين خاطر نجاتت دادم زيرا مى‌ترسيدم كه اگر تو را به همان حال داخل ستون باقى گذارم، جدّت- رسول اللَّه 6- در روز قيامت و در محضر خداوند، به خصومت و دشمنى با من برخيزد، سپس مقدارى از موى آن نوجوان را با آلات و ادوات گچ‌كارى بريد و بدو گفت: خودت را پنهان كن و نجات بده و نزد مادرت برنگرد. نوجوان گفت: حال كه چنين است به مادرم اطّلاع بده كه من نجات يافته‌ام و فرار كرده‌ام، تا كمى آرام گيرد و گريه و ناله‌اش كمتر شود و نيز به او بگو كه برايم امكان ندارد به نزد او بازگردم، بهر حال آن نوجوان فرار كرد و ديگر معلوم نشد به چه شهر و ديارى رفت.

بنّا ادامه داد: كه نوجوان آدرس محلّ زندگى مادرش را به همراه علامتى به من داد، من به آن محلّ رفتم، صداى گريه‌اى همچون نواى زنبور مى‌شنيدم، دانستم كه صداى مادرش است، به نزد او رفتم و داستان پسرش را برايش بازگو كردم و موهاى آن نوجوان را به او دادم بازگشتم‌[1].


[1]- لازم به تذكّر است كه اين گونه مطالب تاريخى بايد سند قابل اعتبارى داشته باشد تا مورد تصديق واقع شود، ميان ستون گذاردن سادات امرى نيست كه فقط يكى، دو تن از آن خبر دهند و تاريخ از آن اطّلاع ندهد، مانند خبر فرو افتادن مؤذّن مسجد جامع شهر از مأذنه، كه هيچ كس از آن آگاه نشود. و يا خبر ندهد مگر يك فرد كه در چنين صورتى سكوت ديگران صحّت خبرش را ردّ مى‌كند. هر چند در قساوت قلب حكّام جور شكّى نيست و شايد بدتر از اين هم انجام داده باشند، ولى ما نبايد هر كس هر چه گفت و نوشت بپذيريم و مؤلّف رحمه اللَّه معلوم نيست بعنوان خبر درست اين گونه داستانها را آورده باشد بلكه در كتب سابقين يافته و نقل كرده و نقل اعمّ از قبول يا ردّ است.( استاد غفّارى).

نام کتاب : ترجمه عيون أخبار الرضا شيخ صدوق نویسنده : غفاري، علي اکبر؛ مستفيد، حميد رضا    جلد : 1  صفحه : 224
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست