برخاست و گفت: حتما تصميم بدى در مورد من گرفته است كه در اين
دل شب مرا فراخوانده است، حضرت گريان و اندوهگين و نااميد از حيات خود، برخاست و
با اندامى لرزان به نزد هارون رفت (مترجم گويد: اين اوصاف و حالات از يك مرد الهى
عادى كه دلش بياد خدا آرام گرفته، بسيار بعيد است چه برسد به مقام شامخ ولايت
مطلقه الهيّه، ناچار بايد بگوئيم اين عبارات را راوى و يا بعضى نسّاخ از جانب خود
براى آب و تاب دادن به قضيّه، به اصل داستان افزودهاند و يا خبر بىجزاف نيست).
حضرت فرمود: سلام بر
هارون، هارون نيز جواب سلام حضرت را داد و گفت: ترا به خدا قسم مىدهم آيا امشب
دعا كردهاى؟ حضرت فرمود: بله، هارون پرسيد: چه دعايى؟ حضرت فرمود: تجديد وضوء
كردم و چهار ركعت نماز خواندم و سر به آسمان بلند كردم و گفتم: يا سيّدى خلّصني من
يد هارون.- و تا آخر دعا را ذكر فرمود.
هارون گفت: خداوند دعايت
را مستجاب كرد، اى دربان! او را آزاد كن! سپس چند خلعت طلبيد و سه عدد از آنها را
به حضرت پوشاند و اسب خود را به