جماعت منافقان كه با جمعى باشند كه به جهاد
نرفتهاند و بر دل ايشان ختم شده و به حقّ مهتدى نمىشوند.
و در حديث مشهور وارد شده: هركه منكرى را ببيند و راضى به آن باشد
همان است كه آن معصيت را كرده.
و در حديث ديگر آمده: اگر بندهاى در مشرق كشته شود و ديگرى در مغرب
به آن راضى باشد در گناه شريكِ قاتل خواهد بود[1].
وامّا دشمن داشتن كافران و فاجران و انكار آنها نمودنْ شواهدِ آن در
قرآن و اخبار بىشمار است. و در حديث وارد شده كه: محكمترين اسباب ايمان در راه
خدا مؤمنان را دوست داشتن و كافران را دشمن داشتن است[2].
اگر كسى گويد: آيات و اخبار در رضا به قضا وارد شده، پس اگر معاصى به
غير قضا باشد محال است و منافى قول به توحيد است و اگر به قضاى الهى باشد پس كراهت
از آن داشتن و آن را دشمن داشتن كراهت از قضاى خدا داشتن است، پس به چه طريق جمع
ميان اين دو توان نمود و حال آنكه به اين تقرير متناقضند؟ و چون جمع ميان رضا و
كراهت در يك چيز توان نمود؟
جواب گوييم كه: اين امرى است كه بر جمعى كه[3]
ضعيفند و عقل ايشان از مطّلع شدن بر اسرار علوم قاصر است مشتبه شده تا[4] آنكه بعضى سكوت بر منكرات را
مقامى از مقامات رضا شمردهاند و اين را حُسن خُلق ناميدهاند و اين جهل محض است،
بلكه مىگوييم كه رضا و كراهت (ضدّ يكديگرند هرگاه متعلّق به يك چيز و از يك راه
باشد. و هرگاه چيزى از راهى مكروه و از راهى ديگر مرضى باشد)[5]
ضدّ
[1] - عيون أخبار الرضا 7 1: 247 ضمن ح 5.
روضة الواعظين: 461 با تفاوت.
[2] - المحاسن 1: 263 ح 328. الكافي 2: 125 ح 2 با
فزونى. كتاب من لا يحضره الفقيه 4: 362. مجمع الزوائد 1: 89.