مىيابد و مدح باعث آن است كه اشعار به كمال
نفس ممدوح كند و به اين علّت لذّت ممدوح زياد مىشود هرگاه مدح كننده بصيرِ آگاهى
باشد كه[1] سخنان
گزاف نگويد. و به اين علّت دشمن مىدارد مذمّت كردن را و كراهت از آن مىدارد از
براى آنكه مُشعر است به نقصانى در نفس آن كس.
سبب دوم: آن است كه مدح دلالت مىكند بر آنكه دل مادح ملك ممدوح است
و آنكه مريد و معتقد و مسخّر در تحت مشيّت اوست. و مالك دلها[2]
شدن محبوب است و شعور به حصول آن لذيذ است. و به اين علّت است كه لذّت عظيمتر
مىشود هرگاه مادح كسى باشد كه قدرت وسيعى داشته باشد و به دوستى آن فايدهها رسد
مثل پادشاهان و اكابر. و علّت در كراهت مذمّت و دلگير شدن از آن نيز همين است كه
گفتيم.
سبب سيُم: آن است كه ثناى ثنا كننده و مدحِ مدح كننده سبب صيد نمودن
دل مستمعان است خصوصاً اگر مادح]m .a 36[ كسى باشد كه گوش به سخن[3]
آن كنند و مدح آن را عظيم شمرند. و اين مخصوص مدحى است كه در مجمعى مىباشد[4].
سبب چهارم: آنكه مدح دلالت بر حشمت و بزرگى ممدوح مىكند و دلالت
مىكند بر اضطرار مادح در مدح كردن يا به رغبت يا به قهر و غلبه. و حشمت نيز لذيذ
است از آن راه كه متضمّن قهر و قدرت است.
و گاه مىباشد كه اين سببها در مدح كردنِ يك مادح جمع مىشود و لذّت
عظيمتر مىشود و[5] سبب اوّل
به اين مندفع مىشود كه بداند كه مادح در مدحى كه كرده صادق نيست، و اگر چنانچه
داند كه[6] مادح
اعتقاد ندارد به آنچه مىگويد لذّتى كه در سبب