مردم را تسخير نموده در ندادن و دادن. و
بداند[1] كه مردم
در اين امر اختيارى ندارند.
و بداند كه روزى دهندهاى نيست به غير[2]
خداى تعالى. و هركه طمع به مردم مىدارد خالى از خوارى و خسّت نمىباشد و اگر به
مطلب برسد خالى از منّت و خفّت[3]
نمىباشد. و هرگاه كسى در خاطر خود آفت اين سببها و ضرر آنها را جاى دهد رغبت او
سست شده، دلِ او متوجّه خداى عزّ وجلّ مىشود.
و[4] كافى است
در علاج ريا آنكه اگر مردم بدانند آنچه در دل اوست از قصد ريا و اظهار اخلاص البته
او را دشمن خواهند داشت و به زودى خداى تعالى باطن او را بر مردم ظاهر مىگرداند
تا او را دشمن دارند. و اگر اخلاص بورزد از براى خدا البته خدا اخلاص او را بر[5] مردم ظاهر مى سازد و ايشان را
دوست او مىگرداند و همگى را فرمانبردار او مىكند و زبان ايشان را به مدح و ثناى
او مىگشايد با آنكه كمالى در مدح ايشان و نقصانى در مذمّت ايشان متصوّر نيست.
و نيز سزاوار آن است كه خود را عادت دهد به[6]
پنهان داشتن عبادات و درهاى ظهور آنها را بر مردم ببندد- چنانچه در امور قبيحه
راههاى ظاهر شدن آنها را مىبندد- تا آنكه قناعت كند به علم و اطّلاع خداى عزّ
وجلّ بر عبادت[7]. و دل او
رغبت بر علم غير خداى تعالى نكند. و اين كار اگرچه در ابتداى مجاهده دشوار
مىباشد ليكن هرگاه مدّتى بر آن به تكلّف صبر كند گرانىِ آن ساقط مىشود و بر آن
آسان مىگردد به سبب الطاف الهى كه پى در پى به او مىرسد و مددى كه بندگان خود را
مىكند از حسن توفيق و تأييد. و هر نعمتى كه خداى عزّ وجلّ به[8]
بندگان عطا مىكند تغيير او را