حلاوتى و بر آنها باعثها از طبع و شيطان
مىباشد، پس هركه خوض در اينها نمايد كم است كه قادر باشد بر آنكه زبان را[1] در فرمان خود داشته باشد[2]؛ در هرجا كه واجب باشد آن را رها
كند و از هرچه واجب نباشد آن را بازدارد. چراكه اين از عملهاى مشكل است و خوض در
اين خطرناك و در سكوت نجات حاصل. و از براى اين است كه فضيلت سكوت را عظيم
شمردهاند با آنكه در سكوت همّتْ جمع و وقارْ دايمى مىباشد و از براى فكر و ذكر و[3] عبادت فارغ مىتوان بود و از
بدعاقبتى گفتار در دنيا و از حساب آن در عُقبى سلامتى حاصل است.
در قرآن مجيد واقع شده: «ما يَلْفِظُ مِنْ
قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»[4]
يعنى آدمى متكلّم نمىشود به چيزى مگر آنكه در نزد او نگهبانى بوده[5] آماده كه آنچه را بگويد في الحال
بنويسد.
و نيز واقع شده: «لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ
مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ
بَيْنَ النَّاسِ»[6] يعنى خوبى در بسيارى از سرگوشى آنها نيست مگر سرگوشىِ كسى كه امر به
تصدّق يا به معروف يا به اصلاح ميان مردم كند.
و حضرت پيغمبر 6 فرمودند: خوشا حال كسى كه سخنانِ
زيادِ زبان را نگاه دارد و زيادتى مال را انفاق نمايد[7].
و سبب در آنكه در اوّل فصلْ دروغ و غيبت را مقيّد ساختيم به اينكه
شارع اذن نداده باشد آن است كه بعضى از افرادِ دروغ و غيبت مىباشد كه جايز است.
حضرت