او باشند نه آنكه او خادم شهوت باشد و هميشه
از براى او[1] تدبيرها
كند. و اين عشق مرض قلبى است كه از خيال آخرت فارغ باشد و قصدى ديگر نداشته[2].
و واجب است بر آدمى كه پرهيز كند از مقدّمات آن به اينكه به هرچه نظر
كند و فكر در آن نمايد ديگر عود به آن نكند، و اگرنه هنگامى كه مستحكم شد دفع آن
در غايت دشوارى است.
و تفريط شهوت فرج يا به پاك دامنى است كه از حدّ اعتدال خارج باشد،
يا به ضعيف بودن از بهرهمند ساختن منكوحه خود و اين نيز مذموم است. و محمود آن
است كه شهوت معتدل باشد و در كم و زياد فرمانبردار عقل و شرع باشد. و هرگاه به حدّ
افراط باشد[3] به
گرسنگى و نكاح تندىِ آن[4] را
بشكند.
حضرت پيغمبر 6 فرمودند: اى گروه جوانان! بر شما
باد به جِماع كردن. و هركه را ميسّر نشود بر او باد به روزه داشتن كه در روزه نيز
كسر شهوت مىشود[5].
فصل [در غالب بودن اين شهوت]
بدان كه اين شهوت[6]
غالبترين شهوتهاست بر آدمى و نافرمان بردارترين آنهاست مَر عقل را در هنگام
برانگيخته شدن، امّا چون مقتضاى اين شهوت قبيح و زشت است مردم از آن شرم مىكنند و
از ارتكاب آن مىترسند. و امتناع اكثر مردم از آن يا از راه عجز است يا از راه
ترس[7] و يا از
راه حيا و يا از راه[8] محافظت
بر حرمت. و در هيچ يك از اينها ثوابى متصوّر نيست زيرا كه در هريك از آنها اختيارِ
حظّى است از حظهاى نفس بر حظّى ديگر و اين مقتضى ثواب نمىباشد.