آناكساگوراس «متشاكل» ها [هم بهره يا هومويومره]، از قبيل استخوان،
گوشت و مغز استخوان و هر چيز ديگر را، كه جزو آن همگون با كل آن است، عنصر
مىداند.[3]
بنابراين از نگاه آناكساگوراس، برخى اشيا از اجزاى همگون و مشابه
تشكيل شدهاند؛ مانند طلا كه اگر نصف هم شود، نصفهها باز هم طلا خواهندبود.
متشاكلها كه نه آغازى دارند و نه پايانى و نه زايشى، چگونه به
شكلهاى گوناگون درآمدهاند؟
آناكساگوراس پاسخ مىدهد اشيا «از چيزهاى موجود به هم مىآميزد و از
هم جدا مىشود و بنابراين درست است كه پيدايش (يا زايش) را در همآميختن و فنا را
از همپاشيدن بنامند.»[4]
اين فيلسوف، «نوس» يا «عقل» را عامل محرك درآميختن و افتراق
متشاكلها مىداند.
نكته خاص در مورد وى، آن است كه مىنويسد
[1] - قطعه 7، به نقل ازتاريخ فلسفه( يونان و روم) ص
78، به نقل فردريك كاپلستون، همان، ص 82.