و شاهد بر اينكه صدرالمتألهين نيز قوه را عرض و امر عدمى يا اضافى
مىداند در تقريرى است كه بر برهان قوه و فعل كرده: «زيرا اين معنا (استعداد) امرى
اعتبارى عدمى يا اضافى است و اضافه از ضعيفترين اعراض است.»[2]
اعتراض پنجم
امكان استعدادى، بر فرض اينكه عرضى حالّ در جسم باشد، بدن شك، امر
موجود بالفعلى است و معنا ندارد. امر موجود بالفعل، عارض بر امرى مىشود كه هيچ
فعليتى ندارد. ممكن است گفته شود ماده اولى صرف نظر از صورت، بىفعليت است؛ اما
به
وسيله صورت جسميه تحصل مىيابد؛ ولى بايد توجه داشت اين مطلب، صحيح
نيست؛ زيرا همانطور كه در استدلال، مشاهده شد (براى اينكه تسلسل لازم نيايد)
موضوع، امكان استعدادى را جوهرى فرض كردهاند كه فاقد هرگونه فعليتى است. اگر ممكن
بود كه موضوع، امرى بالفعل و متحصل باشد، خود جسم، مىتوانست موضوع آن باشد و ديگر
ماده اولى بهعنوان جوهر فاقد هرگونه فعليتى اثبات نمىشد.[3]
برخى براى پاسخ به اعتراض مذكور قوه را براى هيولاى نخست، امر عدمى و
سلب صور، معنا مىكند تا نياز به فعليت موضوع آن نباشد:
قوه را اگر صفت هيولاى اولى بدانيم قطعاً يك معناى سلبى و