27 و زانوبندهاشان را گم كردهاند
28 و به تاخت، سَمْتِ بيراهه مىروند.
29 در شنزارى بىگياه و علف (و پر از) رنج وآفت مىچرند؛
30 بى چوپانى كه مواظبشان باشد،
31 و بى گلهبانى كه آنها را (در مرتعى سالم) بچراند.
32 دنيا آنها را برد به راهى تاريك
33 چشمهايشان را هم گرفت؛ تا علائم و نشانههاى راه روشن را نبينند.
34 آنان در سرگردانىهاى دنيا گم شدند؛
35 در نعمتهايش فرو رفتند
36 و دنيا شد خدايشان.
37 بعد، دنيا با آنها بازى كرد
آنها هم با دنيا بازى كردند
38 و هرچه فراسوى آن بود، از ياد بردند.
39 اگر صبر كنى، تاريكى كنار مىرود.
40 كجاوههاى سفر، رسيده و آماده، ايستادهاند.
41 هر كه تند و سريع رود، به كاروان مىرسد.
پسرم، بدان!
42 آدمى كه بر مركب زمان سوار است، بر مركب روزها و شبها،