نام کتاب : بشنو از نى (شرحى بر حكايتهاى مثنوى) نویسنده : حق شناس، سيد حسين جلد : 1 صفحه : 291
حكايت 57
دوست
همچون زر بلا چون آتش است
ذوالنون مصرى[1] را در طى
طريقت شورى در حدّ جنون عارض شد، به حدّى كه مردم را توان دريافت و فهم احوال
روانى او نبود، لاجرم وى را ديوانه پنداشتند و به زندانش درافكندند. مريدان
ذوالنون كه مراد خود را به غايت گرفتار يافته بودند، از اين خبر بسيار ناراحت
شدند. ازاينرو براى ملاقات وى راهى زندان گرديدند و با خود مىگفتند ذوالنون كجا
و ديوانگى كجا! او حتما از شرارت عامه، خود را به ديوانگى زده است. با اين فكر خود
را به زندان رساندند و به خدمت ذوالنون رسيدند. همينكه به ذوالنون نزديك شدند، با
كمال تعجب ديدند ذوالنون بانگ بر آورد كه هان! شما چه كسانى هستيد، صبر كنيد!
مريدان باادب گفتند: ما از دوستان تو هستيم، براى پرسش احوالت بدينجا
آمدهايم، اى درياى عقل ذوفنون، اين چه بهتانى است كه بر عقلت وارد كردهاند! ما
دوستان دلخسته تو هستيم، خواهش مىكنيم راز اين امر را از ما پنهان مكن.
ذوالنون پاسخ ستايشها و اظهار دوستى آنان را با فحش و ناسزاگويى داد
و با پرخاشگرى دست بر چوب و سنگ برد كه به آنان حملهور شود.
[1] - ذوالنون ثوبان بن ابراهيم، ملقّب به« ابو الفيض»
از مردم نوبه سودان بود. وى يكى از عارفان به نام و با فصاحت و حكمت زمان خود بود.
او را به زندقه متهم كردند، متوكّل عباسى وى را احضار كرد و كلام او را بشنيد، سپس
وى را رها كرد و او به مصر بازگشت و همانجا درگذشت. ماه وفات وى، ذيقعده سال 245
ه. ق.
بود. دايرة المعارف دانش بشر.
نام کتاب : بشنو از نى (شرحى بر حكايتهاى مثنوى) نویسنده : حق شناس، سيد حسين جلد : 1 صفحه : 291