*** مولانا هم، زيان اصرار بر گناهان و عواقب سوء آن را در قالب
حكايت چنين بتصوير كشيده كه تفسير اجمالى آن به قرار زير است.
حاكم، كنايه است از عقل.
مردى كه در سر راه ديگران خار مىكاشت، كنايه است از نفس اماره.
خارها، كنايه است از صفات ناپسند.
عقل هركس چنين حكم مىكند كه اگر قطره مركّب سياهى بر پيراهن سفيد
شما ريخت، اگر بلافاصله اقدام به شستوشوى آن كردى، هم شستوشويش آسان است هم رنگ
به زودى و به خوبى پاك مىشود. ولى اگر بلافاصله پيراهن شسته نشود كه هيچ بلكه
قطرهاى بالاى قطره ريخته شود، در نهايت هم رفتن رنگ سياه از پيراهن مشكل است هم
شستنش.
عقل هركس چنين حكم مىكند كه اگر يكى از وسائل فولادى شما زنگ زد،
اگر بلافاصله اقدام كردى هم زنگ خوب مىرود و هم زنگارزدايىاش آسان است، ولى اگر
بلافاصله اقدام نكردى گذشته از اينكه زنگزدايىاش مشكل است اى بسا زنگ آن
وسيلهات را سوراخ كرده، از حيّز انتفاع بيندازد.
عقل هركس چنين حكم مىكند كه اگر تخم خارى در راهى سر بيرون آورد،
اگر بهزودى اقدام كردى هم كندنش آسان است و هم از بيخوبن كنده مىشود ولى اگر او
را به حال خود گذاشتى، هم كندنش نيروى فوقالعاده و زور بيشتر مىخواهد و هم اى
بسا از بيخوبن بخوبى كنده نشده باشد؛ چراكه ريشه در محيط بيشترى دوانده است،
بهعلاوه، فرقى كه خار، با مركب و زنگ دارد اين است كه ضرر و زيان