زحمت و تلاشمان را پاس بداريم و از حساب
ارزش تمام امورى كه ذاتى هستند، جدا كنيم؟ ...
وانگهى، آيا پيامد اين منطق آن نيست كه نفس مقدّس در اين صورت به
پايينترين مراتب در محاسبه پاداش فرود آيد؟ ... كيست كه پذيراى چنين چيزى باشد؟
آيا لازم است كه ما در برابر اين تناقض به يك طرف منحرف شويم؟ يا
اينكه راهحلّ ميانه را بپذيريم؟
صواب اين است كه فضيلت در هر مرحلهاى از مراحل حيات اخلاقى، نتيجه
خالصى از نتايج طبيعت محض نيست، چنانكه نتيجه اكتساب مطلق هم نمىباشد. توضيح
اينكه بدترين و شرورترين مردم، وجودش تهى از بذر پاكيزه نيست، مىتواند آن را در
كشمكش و درگيرى اخلاقى بر ضدّ خوى پليدش به كار گيرد، همانطورى كه پاكترين نفوس
بهطور مطلق براى ارتقاء در مراتب پاداش، بهطور مطلق بىنياز از تلاش و كوشش
نيست.
زبان فرانسه اين مقياس دوگانه را براى ارزش عمل ثبت كرده است، آنجا
كه واژه) etir ?eM (را بر هر صفت فطرى يا اكتسابى سزاوار ارزش نهادن، اطلاق كرده
است، حتّى اگر از نوع زيبايى و يا بىنيازى باشد!
البتّه تنها چيزى كه لازم است ما بدان اعتراف داشته باشيم، اين است
كه مردم در سهم داشتن از عوامل فضيلت متفاوتند، و بايد درعينحال توجّه داشته
باشيم كه مردم، نه در موضوع مجاهدت و نه در شكلى كه سزاوار است كوشش اخلاقى خود را
در آن ابراز دارند، هميشه يكسان و برابر نيستند.
و در اينجا مناسب مىبينيم كه تعمّق بيشترى نماييم تا از نحوه
ارتباط بين احكام اخلاقيمان آگاهى پيدا كنيم.
و به راستى كه ما معتقديم، توانمندى دستيابى بر كليد حل- راجع به
مسئله جدايى كه قرآن كريم بين دو نوع از تلاش اثبات كرده است- را داريم: به يكى از
آن دو نوع تلاش،[ eriotanimil ?e troffe ]تلاش مدافعه، و به ديگرى[ rueta
?erc troffe ]تلاش
آغازگر مىگويند:
الف- تلاش مدافعه
منظور ما از عبارت «تلاش مدافعه» آن عملى است كه در برابر ميلهاى
پليدى كه ما را وادار