اكنون كه بهقدر كافى تفاوت دو عنصر مشخّص در ساختار اخلاقى- يعنى
نيّت و عمل- را شناختيم و پس از آنكه نقش دوجانبه نيّت را (از جهت شرط صحّت و شرط
ارزش رفتارى) تعيين كرديم، مطلبى كه باقى مىماند آن است كه اهمّيّت فوق العاده
عنصر دوم «عمل» را روشن كنيم، كه تنها اسلحه هجومى و دفاعى در نبردگاه فضيلت است.
واقعيّت آن است، تنها كمكى كه در دسترس انسان براى رسيدن به اهداف
نهائىاش و در عينحال تنها وظيفه وى است، منحصر در اين است كه نيروهاى معنوى و
مادّيش را كه توانايى هدايت وى را به سوى آن اهداف دارد، به كار بندد؛ چه آن هدف
نهايى را به عنوان يك تصميم اخلاقى بگيرد و يا آن تصميم را به اجرا درآورد، و چه
بخواهد يك خصلت باطنى را اصلاح كند و يا هدف تزكيه نيّت باشد.
و چهبسا نه سودمند است و نه معقول- بدون هيچ تفاوتى- كه انسان عملى
را، هرچه باشد، براى كسب فضيلت انجام دهد، در صورتى كه روح انسانيّت داراى طبيعت
كامل تكميل شده باشد و يا موقعى كه اين طبيعت، علىرغم نقصى كه دارد، توانايى بر
تغيير وضعيّت را ندارد.
بنابراين؛ ضرورت دخالت مؤثّر ما در اين صورت مشتمل بر يك اصل مسلّم
دوگانه است، يعنى اينكه عنصر اخلاقى ناقص آفريده شده است، ولى در همان لحظه،
قابليّت براى كمال را دارد، به اين ترتيب كه همان موجود اخلاقى بذرى است كه مشتمل
بر تمام عناصر موجود به كاملترين شكل آن مىباشد، و از نظر باطن و بالقوّه مشتمل
بر تمام شرايط رشد آن عناصر است ولى آن حالت بالقوّه در انتظار ظهور عمل آزادانه و
ارادى است تا اينكه اين شرايط باطنى به