محاسبى مىگويد: «و چون وقتى از اوقات- اگرچه به قدر چشم برهم زدن
باشد- بر وى مىگذرد، از آنچه امكان دارد يك فردى فراموش كند و يا سهو نمايد، پس
به بيمناكى و ترس سزاوارتر است، زيراكه او نمىداند، شايد خطورى به قلبش از ريا،
يا خودنمايى و يا غرور گذشته باشد و او پذيرفته، ولى اكنون فراموش كرده باشد، به
خاطر نمىآورد كه او رياكارى كرده، پس بايد دلش بسوزد و بترسد؛ ترس از كارى كه
كرده و بيم و دلسوزى به خاطر آن، بلكه آرزو و اميدوارى او بيشتر و بيشتر باشد،
زيراكه او يقين داشته است كه عملش را تنها با اخلاص براى خدا انجام داده است، ولى
يقين ندارد كه چيزى از آن را ريا كرده است. پس اخلاص او يقينى، ولى رياى او ترديدى
است و بيم وى اگر با ريا مخلوط باشد، اين بيم نيز از امورى است كه اميد مىرود
خداوند خالص گرداند، به خاطر اينكه دل شخص بر آنچه نمىدانسته، سوخته، پس بدان
وسيله اميدواريش را بيشتر نمايد، هرچند كه رياكارى نيز مخلوط آن شده است!
پس اين يك فزونى بر عمل او و عبادتى است از جانب وى، و هرچه بيشتر
دلش بسوزد، بر نعمت طاعتش افزون گردد و اميدش به خدا بيشتر، در صورتى كه يقين پيدا
كند كه با اخلاص وارد عمل شده و با دلسوزى و ترس از اينكه خدا از نيّت او آگاه
است، عملش را به پايان رسانده است. پس بدان وسيله اميدوارى و آرزويش بيشتر مىشود
و از نعمت طاعت پروردگارش برخوردار مىگردد[1].
خاتمه [ارزش دادن اسلام براى عمل صرفا مادى]
به راستى مسئلهاى را كه در پايان فصل پيش، پيش روى خود قرار داديم،
پاسخ آن را به طرق مفصّلتر و مشخّصترى در اينجا مىيابيم.
و اين كفايت نمىكند كه بگوييم اخلاق اسلامى هيچ ارزشى بهطور مطلق
براى عملى كه تنها به منظور مادّى محض انجام گرفته، قائل نيست، بهگونهاى كه هيچ
توجّه و اعتقاد قلبى نسبت به آن عمل نداشته است!