خودفراموشى مىگرداند، در وقتى كه آنها خدا
را فراموش كرده باشند: «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.»[1]، و
آنان را به شيطان واگذار مىكند: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ
ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ.»[2]، و
شيطان آنها را در تاريكىها مىكشاند: «يُخْرِجُونَهُمْ
مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ.»[3].
ولى ستمگران تنها نيستند كه اين خوارى را مىبينند و تن به اين ذلّت
مىدهند، بايد مؤمنان خودشان نيز توجّه داشته باشند كه نورشان و الهامى كه به آنها
مىشود، جز لطفى از طرف خدا نيست، ممكن است از آنها گرفته شود، در صورتى كه تغيير
موضع بدهند: «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ
ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلًا.»[4]. و
اينچنين، آيات و نصوصى كه اين حالت از مخالفت و ترك اخلاقى دنيوى را براى ما به
تصوير مىكشند (- 23 الف و 40 ب)، است.
د- جنبه روحى
در كيفر دنيوى خدا، عنصر ديگرى وجود دارد، كه در شكل متعادل تجسّم
مىيابد و اعمال ما در ارتباطمان با خدا آن را قطعى مىسازد. و آنچه اكنون براى
ما اهمّيّت دارد، اين است كه رابطه بيرونى به هيچ نحو، از نوع رابطه يك فرد ديندار
با ديندار و يا حاكم با زيردست او نيست، و اين رابطه، رابطهاى است كه در نوعى از
آزادى و يا پستى تجلّى مىكند و براى ما اين امكان را فراهم مىسازد كه به پاداشى
برسيم و يا در معرض كيفرى قرار بگيريم. بلكه آنچه براى ما اهمّيّت دارد، رابطه
ديگرى است كه بسى عميقتر و داراى خصوصيّت بيشترى است؛ تمام انواع روابط ديگر چيزى
نيستند، بهجز رمزى كه با اين نوع علاقه درجه كمالشان متفاوت است، حتّى در حالت
نبودن هر نوع تعبير مثبتى از اين علاقه، باز هم همه ارزشهاى عاطفى خود را حفظ
مىكند، درحالىكه هم در هستيش و هم در اهمّيّتش از همه آنها جلوتر است. توضيح اينكه،
[1] - حشر( 59) آيه 19(- يك ب): و خداوند نيز آنها را
دچار خودفراموشى كرد.
[2] - زخرف( 43) آيه 36(- يك الف): و هركس از ياد خدا
روىگردان شود، شيطانى را به سراغ او مىفرستيم، پس همواره قرين اوست.
[3] - بقره( 2) آيه 257(- يك ب): آنها را از نور به
سوى ظلمتها بيرون مىبرند.
[4] - اسراء( 17) آيه 86، شورى/ 24(- 2 الف): و اگر
بخواهيم آنچه را بر تو وحى فرستادهايم، از تو مىگيريم، سپس كسى را نمىيابى كه
در برابر ما از تو دفاع كند.