منظور ما از عبارت (انگيزههاى درونى) در اصل تكليف از نظر عقلى
مراجعه كردن به ارزش اخلاقى است كه با اين تكليف ارتباط دارد، و اين يك ارزش مثبت
است درحالىكه هم به فرمان و دستور الهى دلالت مىكند و هم بر عمل به آن، و يك
ارزش سلبى است، درحالىكه به نهى الهى و يا بر معصيتى دلالت دارد.
اين ارزش همچون حق و باطل، و عدل و ظلم در ذات خود يك ارزش موضوعى
است، و يا يك ارزش ذاتى، مانند بصيرت قلبى و كوردلى، و پاكى دل و آلودگى آن است.
از نظر ما سه نمونه ممكن براى ارتباط بين ارزش و موضوع وجود دارد، و
هرگز دشوار نيست كه در عمل بر جنبهاى كه به هركدام از آنها برمىگردد، آگاهى
پيدا كنيم؛ در بين اسنادى كه تحت اين عنوان آنها را گرد خواهيم آورد، به اين ترتيب
يا موضوع اين ارزش را از طبيعت ويژهاى مىگيرد، و يا اينكه از حالت قبلى به
عنوان اثرى از آن و يا حالت بعدى به عنوان يك سبب آن نگاه مىدارد.
به عبارت ديگر، ما موضوع را اندازهگيرى مىكنيم و مبلغ معيّنى را
براى آن اختصاص مىدهيم، چه اين بدان جهت باشد كه داراى ارزشى است كه به معناى
خاصّ آن ارتباط دارد و يا به سبب ارزشهايى باشد كه در وقتى كه اصل آن را يادآور
مىشويم، آن ارزشها را منعكس مىكند، و يا به خاطر ارزشهايى است كه همراه دارد و
آنها را تحقّق مىبخشد.
واقعيّت مطلب آن است كه ما به طفيل تحليلى كه در دو جنبه ژرفا و
امتداد داريم، مىتوانيم در مورد ارزش يك عمل يا يك قاعده، يا موضعگيرى و يا
نظريّهاى قضاوت كنيم، بنابراين؛ گاهى چيزى را در حالت ثابت و در معناى مشخّص آن،
و گاهى بهطور عمودى در مجراى رشد و پيدايش آن مىنگريم و گاهى نزولى به آثار
نزديك و يا دور آن مىنگريم، و چون هدف ما اينجا در تمام حالات رسيدن به حكم
اخلاقى است، پس بايد از جهتى ارزش درخواستى عين آن صفت را داشته باشد و از سوى
ديگر، بايد ارتباط آن با موضوع به صورت يك رابطه طبيعى جلوهگر باشد، و شايد
بگوييم: از نظر تحليلى، نه آن رابطه اصطلاحى كه قانونگذارى پيشنهاد مىكند.