با اين رساله دانشگاهى دوبار زيستهام؛ يكبار در اثناى تأليف و
يكبار در خلال ترجمه آن.
امّا راجع به تأليف آن؛ اوايل چلهها بود و جنگ جهانى دوم- پس از
شكست فرانسه و نااميدى متّحدين از جلوگيرى طغيان آلمان نازى- به شدّت در اروپا
گسترش مىيافت. من با ديگر دانشجويان عرب در پاريس از محضر استاد بزرگوار مىخواستيم
كه وظيفه ما را در وقت گرفتارى و شدّت تعيين كنند و استاد ما را در مناسبتهاى
دينى و عربى در منزل خودش جمع مىكرد، تا جاى خالى كمبودهاى فضاى خانواده را كه به
خاطر دورى از وطن داشتيم، پر كند. و ما در خدمت ايشان از ميهماننوازى عربى
برخوردار شده و از سخنان و مناقشات ايشان در ارتباط با دين و دانش و سياست
بهرهمند مىشديم. و آن بزرگوار از نظرات مختلف ما هرگز دلتنگ نمىشد، بلكه با
روحيهاى عالمانه و پرتوافكن جواب مناسب مىداد و با بزرگوارى و سعه صدر برخورد
مىنمود، و همچنان ادامه مىداد تا ما را به مطلب موردنظر خود كه مستند بر برهان
علمى و منطقى بود، قانع مىكرد.
بعدها كه به افتخار دامادى ايشان رسيدم و رابطه ما محكمتر شد و
مجموعه تلاشهاى ايشان را از نزديك لمس كردم و خطوطى را كه از مدّتها پيش براى
انتشار پيام اسلام در جهان غرب ترسيم كرده بود، به خوبى شناختم و فهميدم كه ايشان
از همان زمان دانشجويىاش در دانشگاه الأزهر، زبان فرانسه را به دقّت آموخته است،
براى اينكه امروز آمادگى داشته باشد تا وظيفه علمى و دينى خود را انجام دهد. هنوز
به خاك فرانسه قدم نگذاشته بود، كه شروع به تحقّق بخشيدن آرمانهاى خود نمود؛ و همچون
ديگران آمادهسازى رساله دكتراى خود از