ديد ما نسبت به نقش نيت در اخلاق اسلامى اين است و عبارت مشهورى كه
آن را سنگ محك و معيار اخلاقيت مىداند، اجازه نمىدهد كه نيت همه مطلب باشد و
تمام ارزش عمل را فراگيرد، بلكه آن را صرفا شرط صحت عمل مىداند.
د- آزادى
وقتى كه شخص با شريعت آشنا بود و از روى اراده عمل كرد و آگاهى كامل
از جريان داشت، معنايش اين نيست كه وى تمام شرايط مسئوليت را دارد. زيرا من به
خوبى مىدانم كه اين عمل بر من حرام است، در مورد طبيعت مادّى و يا طبيعت اخلاقى
آن اشتباه نمىكنم، و موقعى كه بر اراده من حتمى شد كه وارد كار بشود، از همان
جنبهاى كه حرام گرديده، وارد مىشود. بنابراين، اين عملى آگاهانه مىباشد كه
برآمده از يك نيّت دوگانه است. جز اينكه اگر تنها اراده من باعث پديد آمدن آن عمل
نيست و اگر زمينه اختيار آزادانه من همچون صفحه سفيدى خالى نبوده، بلكه به وسيله
نيروهاى ديگرى اشغال شده است كه اختيار مرا در يك جهت خاصى محدود ساخته، نه در جهت
ديگر، و هرگاه براى اراده من- درحالىكه مواجه با اين برخورد و تداخل است- جز
پيروى از موجى نيست كه قبلا خط آن ترسيم شده است. پس چگونه چنين عملى را به خودم
نسبت دهم كه شخصيت من جز در يك جهت معيّنى هيچ سهمى در انجام آن ندارد؟
آيا علاوه بر آنچه توضيح داديم، راجع به اهمّيّت ملكات شناخت و
اراده، بر ما واجب نيست كه در مورد اهميت توانايىمان كنجكاو بوده و ثابت كنيم كه
تأثير تلاش ما در انجام عمل، يعنى آزاديمان شرط چهارم مسئوليت است؟ ...
به راستى اصل تناسب بين مسئوليت و آزادى، شاخ و برگش تا عمق وجدان
انسانى گسترش يافته است، بهگونهاى كه ناآگاهى از آن بدون اينكه چيزى از
تجاوزگرى در موضع ما پديد آيد، غيرممكن است. بنابراين- اگر ما انسان را چنانكه
هست، در نظر بگيريم- تا چه حدى امكان دارد كه از مسئوليت شرعى سخن بگوييم؟
البته ما مىدانيم كه مسئله آزادى از همان آغاز دو نظريه متفاوت را
درپى داشته است كه در بالاترين حد از حتمى و غيرحتمى بودن، باهم اختلاف دارند
(دستكم در راه و روش محض)