تكليف واجب كلى عام!! را بايد بپذيريم، ولى لازم است كه بين درجات
مختلف از عموميّت آن را جدا كنيم، زيرا به قدر همه مفاهيمى كه داشته است، كشش و
گستردگى نيز دارد:
وظيفه پدرى، مادرى، همسرى و فرزندى.
وظايف مربوط به سرپرستى، دوستى، هموطنى و انسانى.
وظيفه عملى، فكرى و وظيفه محبت به ديگران.
آيا مىتوانيم به عنوان يك قانون شرعى براى همه اين عنوانها يك نوع
گستره، نسبت به همه افراد و در تمام موضوعات قائل شويم، بهگونهاى كه حدود مخصوص
آن را از آن برداريم و سپس بر يكديگر امتداد دهيم؟
و آيا ما چنين حقّى را داريم كه با رئيسى بگوييم كه با كسانى كه
بالاتر از او هستند، همان رفتارى را بكند كه با زيردستش مىكند؟ و از مردى بخواهيم
كه با تمام زنان دنيا همان رفتارى را داشته باشد كه با همسر خودش دارد و بهعكس؟
به راستى هر تكليفى كه از حدود مخصوص خودش تجاوز كند، از تكليف بودنش
مىافتد، بلكه چهبسا يك جرم محسوب شود. بنابراين مسئله يك امر عمومى نسبى است،
امكان ندارد گستره آن را محدود كرد، مگر به پيروى از طبيعت عناصر تكوينيش و با
مقايسه نسبت به تمام شرايط مناسبى كه دارد، و تقسيم و تعريف تكاليف و وظايف يك عمل
جوهرى براى يك دانشمند اخلاقى مهم است. بنابراين چگونه به اين كار اقدام كنيم؟
آيا مىتوانيم از اول بدون هيچ كمك خارجى به يك حد نسبى از مطلق
برسيم!
و چگونه مىتوانيم انواع رنگهاى نقشى از نقوش و جريان تفصيلى هريك
را كه هنرمندى در آن نقش قرار داده، با اعتماد بر شكل و صورت تنها تعريف كنيم؟
چگونه براى يك دانشمندى كه فقط در علم نحو تخصص دارد، از جهت اين
تخصصش ميسر است كه بتواند تمام دلايل لازم را براى معانى عميق در گفتار و انواع
سبكهاى سخن، براى ما بازگو كند؟
به راستى اگر ما بخواهيم اخلاق را به رياضيات بلكه بيشتر از آن
برگردانيم، چهبسا جريان عجيب و غيرقابل قبولى خواهد شد!!