كافران در زمان پيامبر 6 از اين حكمت والاى قانونگذارى بىخبر بودند، از اينرو اعتراض
مىنمودند و مىگفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ
جُمْلَةً واحِدَةً»[1]
و همين آيه در ردّ اعتراض ايشان مىفرمايد: «كَذلِكَ
لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ»[2]
سپس در آيه ديگرى تفسير دومى را مىخوانيم:
عايشه طبق روايت بخارى اين معنا را از آيه فوق دريافته بود كه
مىگويد: «تا وقتى كه مردم به اسلام رو آوردند، حلال و حرام نازل شد ... در صورتى
كه اگر در آغاز نازل مىشد: ميگسارى نكنيد! مردم مىگفتند: ما هرگز شراب را ترك
نمىكنيم»[4]
عمر بن عبد العزيز در زمان خودش به اهميت اين روش در زمينه سياسى
تأكيد مىكرد، به طورى كه از وى نقل كردهاند كه پسرش عبد الملك به وى گفت: «چرا
شما امور را به اجرا درنمىآوريد، به خدا سوگند من باكى ندارم كه درباره حق،
ديگها وسيله من و شما به جوش آيد!»
عمر به وى گفت: «پسرم! عجله نكن كه خداوند در قرآن دو مرتبه شراب را
نكوهش كرد و بار سوم آن را حرام ساخت و من از آن بيم دارم كه حق را يكجا بر مردم
بار كنم و آنها يكجا همه را دفع كنند و از اين بابت فتنهاى به پا شود.»[5]
ج- محدوديّت وظايف و تدريجى بودن آنها
همچنان مىبينيم كه الزام اخلاقى در قرآن كريم مشروط به دو شرط آمده
است:
اول، نشاط در رسيدن به هدف؛ مىبايست وظيفه اخلاقى بهطور كلّى بر
طبيعت انسان سهل و آسان باشد، به اين معنى كه در برابر اراده انسان تسليم باشد.
دوم، اين نشاط درواقع زندگى محسوس نيز امكانپذير باشد، به عبارتى
سروكار با آن ممكن
[1] - فرقان( 25)/ آيه 32:« چرا قرآن يكجا بر او نازل
نمىشود؟!»
[2] - همان سوره، آيه 32:« اين به خاطر آن است كه قلب
تو را به وسيله آن محكم داريم.»
[3] - اسراء( 17)/ آيه 106:« تا آن را با درنگ بر مردم
بخوانى ..»
[4] - ر. ك: صحيح بخارى: 4/ 1910، حديث 4707؛ المصنّف
عبد الرزاق صنعانى: 3/ 252؛ حديث 5943.
[5] - الموافقات ابو اسحاق شاطبى: 2/ 93؛ چاپ تجاريه،
الامام جعفر بن محمد الصادق، عبد الحليم جندى: ص 153.