نام کتاب : آرامبخش دل داغديدگان (ترجمه مُسكّن الفؤاد شهيد ثاني) نویسنده : جناتي، حسين جلد : 1 صفحه : 226
به گريه كردن نمود و اشك از چشمانش جارى شد،
زيرا بر حالت برادرش رقّت كرده بود.
عمر بن حصين چون ديد برادرش گريه مىكند گفت: برادر براى چه گريه
مىكنى؟ گفت بر حالت رقّت بار تو گريه مىكنم گفت: گريه نكن زيرا هر چه را خدا
دوست بدارد من هم آن را دوست مىدارم.
سپس گفت: اى برادر! قضيهاى را به تو مىگويم شايد خدا آن را براى تو
نافع قرار دهد، ولى اين قضيه را تا من زنده هستم براى كسى بازگو مكن. و آن اين است
كه ملائكه به ديدار من مىآيند و من با آنها انس گرفتهام و بر من سلام مىكنند و
من سلام آنها را مىشنوم.
اى برادر! بدان اين بلايى كه بر من وارد شده عقوبت نيست بلكه سبب و
باعث اين نعمت بزرگ يعنى ملاقات ملائكه گرديده است و كسى كه اين نعمت بزرگ را درك
كند چگونه به بلا راضى نشود.
9- حكايت شخصى كه چند روز غذا نخورده بود
يكى از علما مىگويد: من به اتفاق چند نفر از دوستان به عيادت سويد
بن شعبه رفتيم وقتى به منزلش رفتيم ديديم پارچهاى در خانهاش افتاده است و به
قدرى بدنش ضعيف و نحيف شده بود كه گمان نمىكرديم زير آن پارچه كسى خوابيده باشد.
وقتى پارچه را از صورتش كنار زديم ديديم او زير پارچه خوابيده است. زنش آمد و به
او گفت: خانوادهات به فدايت شود ما هيچ گونه آب و غذايى به تو نداديم گفت: سرم
گيج بود، مدتى خوابيدم و اكنون خوب شدم.
نام کتاب : آرامبخش دل داغديدگان (ترجمه مُسكّن الفؤاد شهيد ثاني) نویسنده : جناتي، حسين جلد : 1 صفحه : 226