responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آرام‌بخش دل داغديدگان (ترجمه مُسكّن الفؤاد شهيد ثاني) نویسنده : جناتي، حسين    جلد : 1  صفحه : 157

سزاوارتر است به تفضل نسبت به تو تا من‌[1].

18- حكايت عمر بن عبد العزيز در وفات پسر، برادر و غلام‌

عبد الملك پسر عمر بن عبد العزيز و برادرش سهل بن عبد العزيز و غلامش به نام مزاحم در سه روز متوالى وفات كردند. يكى از ياران عمر بن عبد العزيز به نزد او رفت و به او تسليت گفت و در ضمن سخنانش گفت: من هرگز پسرى به خوبى پسر تو و برادرى مانند برادر تو و غلامى مانند غلام تو نديده‌ام. عمر بن عبد العزيز چند لحظه سرش را به زير انداخت بعد گفت: آن چه را كه گفتى دو مرتبه اعاده كن؛ او آن سخن را دو مرتبه تكرار كرد. عمر بن عبد العزيز گفت: به آن كسى كه روح اينها را قبض نمود سوگند مى‌خورم كه در وفات اينها بى‌ميل نبودم، دوست داشتم كه اينها بميرند و من از ثواب بزرگ داغ فرزند و برادر و دوست بهره‌مند گردم، و آنچه را خالق آنها خواسته است من به آن راضى هستم.

روزى عمر بن عبد العزيز نشسته بود كه ناگهان فرزندش عبد الملك آمد و رو به پدرش و گفت: «اللَّه اللَّه في مظلمة بنى ابيك فلان و فلان»؛ «امان از ظلم فرزندان پدرت فلانى و فلانى»، چقدر


[1] - از اين نمونه افراد در زمان ما بسيارند مكرر از زبان پدر و مادران شهداى انقلاب اسلامى ايران شنيده شده كه وقتى فرزندانشان شهيد مى‌شوند مى‌گويند: اين امانت خدا بود و به صاحبش تحويل گرديد و نيز شهدا در وصيتنامه خود به پدر و مادرشان مى‌نويسند:

پدر و مادر عزيزم از شهادتم نگران نباش زيرا بنده امانت خدا در دست شما بودم و شما اين امانت را به صاحبش برگردانديد.( مترجم)

نام کتاب : آرام‌بخش دل داغديدگان (ترجمه مُسكّن الفؤاد شهيد ثاني) نویسنده : جناتي، حسين    جلد : 1  صفحه : 157
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست